10 660x330 - سیستم 1 و 2 ( تفکر سریع، آهسته)....

سیستم 1 و 2 ( تفکر سریع، آهسته)….

10 - سیستم 1 و 2 ( تفکر سریع، آهسته)....

سیستم 1 و 2

تو مقاله های قبل در مورد سیستم تصمیم گیری و معانی اون خوندیم و متوجه شدیم تصمیم گیریه که باعث بقا و زنده موندن ما میشه. حالا چجوری؟ مثلا اینکه ماییم که تصمیم میگیریم تو اتوبان با چه سرعتی حرکت کنیم که باعث ادامه زندگیمون بشه یا توقف زندگی …

ماییم که تصمیم میگیریم آب و غذا بخوریم و زنده بمونیم یا نه چیزی نخوریم و ….

یکی از بهترین کتاب ها در حوزه تصمیم گیری “تفکر سریع، آهسته” نوشته دنیل کانمن هست که یکی از ده کتاب برتر در زمینه اقتصاده و همچنین موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شده. کانمن در این کتاب به بررسی دوگانگی میان حالت تفکر و اندیشه پرداخته که قراره اصلی‌ترین موضوع این کتاب رو با هم بررسی کنیم:

ما برای تفکراتمون دوتا سیستم داریم؛ سیستم یک که سریع‌تر، غریزی‌تر و احساسی‌تره و سیستم دو که آهسته‌تر و منطقی‌تره. تمام تصمیم‌های ما بسته به نوعشون در یکی از این دو سیستم می‌گنجه.

این سیستم ها طرز تفکر و اندیشه ما رو هدایت می‌کنند و در نهایت منجر به تصمیم گیری می‌شن. این کتاب با ارائه روش‌های متعدد و کاربردی به ما یاد می‌ده که چجوری این دو بخش رو مدیریت کنیم تا بتونیم خطاهای ذهنی‌مون رو کاهش بدیم و در نتیجه تصمیمات بهتری در زندگی‌مون بگیریم. معمولا سیستم ۲ به سیستم ۱ نظارت می‌کنه و کنترل اوضاع رو به‌ دست می‌گیره.

یه موضوعی هست که می‌گه ما فقط 5% از رفتارهامون از روی ضمیر خودآگاهه و 95% بقیه رو به صورت ناخودآگاه انجام می‌دیم. این کتاب روی همین موضوع صحبت می‌کنه و در واقع ضمیر ناخودآگاه همون سیستم یک و ضمیر خودآگاه سیستم شماره دو ماست.

بریم که با مثال های بیشتر به عمق قضیه پی ببریم:

وقتی که ما دستمون رو به یه جسم داغ میزنیم، فورا دستمون رو میکشیم و از اون جسم جدا میکنیم. این اتفاق پیرو همون سیستم یک میفته یعنی تفکر سریع. یعنی اینکه شما دیگه فکر نمیکنید که الان تو چه وضعیتی هستید و چیکار باید بکنید و به صورت غریزی فورا و بلافاصله تصمیم میگیرید که دستتون رو بکشید. چون ویژگی این سیستم همینه که باید سریع و احساسی تصمیم بگیرید و عمل کنید.

و اما سیستم 2. سیستم 2 مثل یه ماشینه…. یعنی باید روشن بشه. استفاده از اون نیاز به انرژی داره. یعنی باید وقت بذارید، فکر کنید، بسنجید، تصمیم بگیرید، عمل کنید و غیره.

ما معمولا سیستم 1 رو به کار میگیریم و کارهامون رو به صورت ناخودآگاه انجام میدیم. چون همونجوری که گفتیم درصد زیادی از رفتارهای ما ناخودآگاه هستن.

مثلا ما دیگه به نفس کشیدنمون فکر نمیکنیم. ما میدونیم که باید غذا بخوریم. تا محل کارمون رانندگی میکنیم و حتی خود رانندگی هم رفته تو ضمیر ناخودآگاهمون.

خیلی وقتا که صبح از خونه راه میفتیم و میریم به سمت محل کارمون، میبینیم که ما فکر نکردیم که کی باید دنده عوض کنیم، کی به آیینه نگاه کنیم و یا حتی از کدوم مسیر بریم و یهو میبینیم که کاملا به صورت ناخودآگاه افتادیم تو مسیر و داریم حرکت میکنیم.

اما یوقتایی شرایط عوض میشه. همون مسیری که شما هر روز تا سرکار میرید و درواقع ضمیر ناخودآگاهتون شما رو میبره، تصور کنید شرایطش عوض شده و مثلا برف اومده… دیگه اونموقع شما با حواس بیشتری اقدام به رانندگی میکنید.

حواستون بیشتر به این موضوعه که با دنده سنگین حرکت کنید چون میدونید که زمین سره و ممکنه ماشین سر بخوره. بیشتر تو آیینه نگاه میکنید و بیشتر مراقب هستید. پس درواقع سیستم 2 اومده به کمک شما و به صورت آگاهانه دارید کارهاتون رو انجام میدید.

حالا تصمیم برای خرید رو در نظر بگیرید. فکر کنید قراره برید خرید لازم برای صبحونه رو انجام بدید. ممکنه برید خیلی راحت از اولین سوپرمارکتی که سر راهتون میبینید، یه کره، پنیر، خامه و مربا یا هرچیز دیگه ای بگیرید که عادت به خوردن همون دارید.

پس خیلی راحت میرید خریدتون رو انجام میدید و ممکنه اصلا بهش فکر هم نکنید. حالا تصور کنید میخوایید ماشین بخرید. خرید ماشین اینجوری نیست که شما برید تو اولین نمایشگاه و ماشینتون رو بخرید و بیایید بیرون بلکه احتمالا ده ها و شاید صد ها معیار برای خریدش دارید و کاملا هم به حق دارید این کار رو انجام میدید.

پس خرید ماشین از سیستم 2 و تفکر آهسته داره پیروی میکنه و اونه که ما رو مجاب میکنه که در نهایت چه تصمیمی بگیریم و چه ماشینی بخریم.

یجورایی میتونیم بگیم که سیستم ها ممکنه به هم شیفت هم پیدا کنند. مثلا جدول ضرب رو یادتون میاد؟ وقتی که کلاس دوم بودیم استرس اینو داشتیم که سال بعد قراره جدول ضرب رو بخونیم و از همون موقع فوبیاش افتاده بود به جونمون. بعد رفتیم کلاس سوم و جدول ضرب رو یاد گرفتیم. اولش خیلی برامون سخت بود.

وقتی معلم میپرسید شیش هشتا؟ یه لحظه وحشت برمون میداشت و میترسیدیم. باید تو ذهنمون مرور میکردیم و خیلی از بچه ها میومدن تک تک جمع میکردن اعداد رو تا در نهایت به یه جواب برسن. درواقع داشتیم از سیستم 2مون استفاده میکردیم تا به جواب برسیم. اما یکم که رفتیم جلوتر دیگه وقتی هرکی گفت شیش هشتا ما دیگه بهش فکر نکردیم .

حتی ممکنه اصلا از ما نپرسیده باشن اما ما جواب رو در حد آب خوردن میدونیم و فوری تو ذهنمون میگیم 48تا. پس دیگه رفته تو ضمیر ناخودآگاه ما و شده همون تفکر سریع.

مقایسه دوتا سیستم

8 بزرگتره یا 3؟

قدم زنان بریم به سمت شرکتمون که 10 دقیقه راهه یا این مسیر رو با دوچرخه بریم؟

غذامون رو با دوغ بخوریم یا با نوشابه؟ یا اصلا با آب ساده؟

اینا مثال هایی از سیستم شماره یکه که میتونیم سریع بهش فکر کنیم، سریع به جواب برسیم و سریع تصمیم بگیریم و سریع هم ازش بگذریم. حالا یه مثال دیگه:

بعد از اینکه تو رشته داروسازی فارغ التحصیل شدم، برم تو داروخانه کار کنم و یا تو یه شرکت؟ اگر الان ماشین بخرم بیشتر به نفعمه و یا سعی کنم خونه بخرم؟ این تفکر و تصمیم گیری ها مربوط به سیستم شماره 2 ماست و به زندگیمون جهت میده. چیزی نیست که شما در یک آن بهش فکر کنید و در لحظه تصمیم بگیرید.

در واقع سیستم 2 نیاز به استدلال داره و شما باید براش دلیل بیارید.

بیایید یه بازی کنیم. از دوستتون بخوایید که بلند شه و شروع کنه به راه رفتن از نقطه A به B و بالعکس. در همین حال که باید با یه سرعت ثابت راه بره، ازش یسری سوال بپرسید.

یسری سوال ساده که جواب های بدیهی داره. مثل اینکه: اسمت چیه؟ چند سالته؟ رشته تحصیلیت چیه و شغلت چیه؟ و … چیزی که میبینید اینه که همونجوری که داره با همون سرعت ثابت خودش حرکت میکنه به سوال های شما هم جواب میده و هیچ اختلالی نه در راه رفتنش و نه در پاسخ هاش بوجود نمیاد. تا اینجای کار دوستتون داره طبق سیستم اول یعنی تفکر سریع پیش میره و سریع فکر میکنه و تصمیم میگیره.

حالا یکم بازی رو پیچیده کنید و به تدریج سوالاتتون رو سخت کنید. ازش بپرسید تو مسائل ریاضی خوبه یا نه؟ اگر گفت خوبه سوالاتتون رو به این سمت سوق بدید. مثلا اول بپرسید 2*2 چند میشه؟ میبینید که خیلی راحت میگه 4 در حالی که همونطور داره به مسیرش ادامه میده. حالا بگید 4 تا 4 تا چند میشه؟ میبینید که همچنان مثل آب خوردن میگه 16.

بعد بپرسید 16 تا 16 تا چند تا میشه؟ احتمالا ممکنه یکم از سرعتش کم بشه و بعد از یکم مکث بگه 256 (ممکنه به جواب درست برسه و یا ممکنه نرسه). حالا دوباره بپرسید 256*256 چند میشه؟ چیزی که میبینید احتمالا اینکه از سرعتش به شدت کم میشه، حتی ممکنه بیخیال راه رفتن بشه و همونجایی که هست وایسه چون با این کار میخواد میزان کالری مصرفیش رو بیاره پایین و بتونه بیشترین مقدار انرژیش رو برای این کار بذاره…

ممکنه به یه گوشه خیره بشه تا بتونه تو ذهنش حساب و کتاب کنه، یا حتی ممکنه نیاز به ابزار پیدا کنه و بگه نیاز به کاغذ یا خودکار داره. خلاصه بعد از اینکه کلی با خودش کلنجار رفت یا ممکنه به جواب برسه (چه درست و چه غلط) و یا ممکنه کم بیاره و بخواد که بازی رو تموم کنه. اگر خواست ادامه بده شما هم ادامه بدید و بازی رو یه پله ببرید بالاتر.

مثلا ازش بخوایید جزر عدد 546121 رو حساب کنه. اتفاقی که تو این حالت میفته اینه که دیگه دوستتون نه تنها راه نمیره و کاملا از حرکت ایستاده، بلکه ممکنه مثلا مردمک چشماش گشاد بشه، ممکنه ضربان قلبش بره بالا و در واقع تو این حالت داره به شدت داره گلوکز میسوزونه (آزمایش ها نشون دادن که استفاده از سیستم 2 با سوزوندن گلوکز رابطه مستقیم داره و اصلا گلوکز لازمه کاره).

این مدل فکر کردن نمونه ای از سیستم شماره 2 یا همون تفکر آهسته ست که نیاز به منطق داره و کندتر تصمیم نهایی گرفته میشه.

ما گفتیم سیستم 2 نیاز به فکر کردن داره. یه موضوعی هست که ما آدم ها دوست داریم همیشه شرایط جوری باشه که کمتر فکر کنیم و میتونیم بگیم فکر کردن رو کار سختی میدونیم. برای همین سعی میکنیم کمتر از سیستم 2 استفاده کنیم و مسائل رو سوق میدیم به سمت سیستم 1 تا دیگه بهش فکر نکنیم.

مثلا فکر کنید میخوایید یه بخش کوچیکی از سهام یه شرکت رو توی بورس بخرید. ما باید از سیستم شماره 2 استفاده کنیم.  یعنی باید یه صورت مالی براش باز کنیم، نسبت ‌های مالیش رو حساب کنیم، نگاهی به بودجه شرکت بندازیم و یه درک کامل و درست از سود شرکت بدست بیاریم و در آخر اگر منطقی بود براش اقدام کنیم.

اما کاری که ما میکنیم چیه؟ به خودمون میگیم حس میکنم درسته! حس میکنم خوبه! میدونم که سود میکنم! اصلا اسم شرکت رو ببین، محاله ضرر کنه! اتفاقا امروز سایت کارگزاری هم تحلیل سهم رو گذاشته بود! می‌خرم و پاش میشینم! انشالله که خیره!

یا حتی ممکنه بگیم:حس می‌کنم خوب نیست! این سهم هیچ‌وقت با من نبوده! اصلا از این صنعت خوشم نمیاد! قیمتش مفت هم که باشه نمیخرم! اسم سهم رو ببین، معلومه که ضرر می‌کنه! شما بخر نوش جانت، من نیستم!

درواقع چون استفاده از سیستم 2 میتونه برامون سخت و زمان بر باشه پس بیخیالش میشیم و از سیستم 1 که تفکر سریعه استفاده میکنیم.

اون فیلم مربوط به بسکتبال رو احتمالا همه ما دیدیم. اگر ندیدید هم میتونید قبل از خوندن ادامه متن فیلم رو اینجا ببینید (فیلم تست تمرکز).

قضیه از این قراره که 3 نفر با لباس سفید و 3 نفر با لباس سیاه دارن تو یه زمین با توپ بسکتبال به هم پاس کاری میکنن و از شما به عنوان تماشاگر خواسته میشه که تعداد پاس هایی که تیم سفید به هم میدند رو با دقت نگاه کنید و بشمارید. یکم که سرگرم شمردن میشید، یک نفر با لباس گوریل میاد وسط زمین وچند بار به سینه اش میزنه و بعد از طرف دیگه زمین خارج میشه.

اتفاقی که میفته اینه که شما اون گوریل رو به هیچ وجه نمیبینید. در حالیکه اون گوریل 9 ثانیه توی اون زمین بوده و شما اصلا ندیدیش. بعد هم که ازمون میپرسن اون گوریل رو دیدید یا نه؟ ما میگیم امکان نداره همچین اتفاقی افتاده باشه. نتیجه ای که از این آزمایش میگیریم اینه که باید گفت وقتی ما داریم از سیستم 2 استفاده میکنیم، سیستم 1مون کاملا کور میشه و دیگه چیزی رو نمیبنه.

رو همین حساب طبیعت انتخاب میکنه که ما کمتر از سیستم 2مون استفاده کنیم چون این سیستم محدوده و اگر تخلیه ذهنی بشیم اونوقت دیگه نمیتونیم کار از کار پیش ببریم و انرژی ای نداریم برای انجام بقیه کارهامون.

این مثال تو خیلی چیزا صدق میکنه. راننده ای رو تصور کنید که تازه گواهینامه گرفته و حواسش به چیزای مهم رانندگیه، مثل عوض کردن به موقع دنده و یا نگاه کردن مداوم به آیینه و تمرکز روی اینکه فاصله اش رو با همه ماشن های دور و برش حفظ کنه و اونقدر غرق این مسائل پیچیده شده که یه چیز ساده مثل عابری که داره از جلوش رد میشه رو نمیبنه و بوووووم میزنه به عابر.

خب مسائل پیچیده رانندگی همون سیستم 2 بود که اگر تمام تمرکزمون رو بذاریم روی اون ، دیگه وقت نمیکنیم عابر پیاده (سیستم ساده شماره 1) رو ببینیم و این حرکت کلی عواقب برامون میتونه داشته باشه.

خیلی وقتا هم پیش میاد که سیستم 1 به سیستم 2 غلبه میکنه. مثلا افرادی رو تصور کنید که از پرواز و سفر با هواپیما میترسند. با این که آمار و ارقام نشون میدن که سفر هوایی خیلی سیف تر و امن تر از سفرهای زمینیه، اما باز افراد این موضوع رو نمیپذیرن. یا مثلا تلکابین. من دیدم افرادی رو که به شدت میترسن از تلکابین.

هرچی سعی کردم بهشون بگم که این تلکابین ها به کابل های قوی ای وصل هستن و هیچ خطری ندارن، اما طرف نخواسته قبول کنه این موضوع رو و سیستم 1 که از طریق احساس عمل میکنه غلبه میکنه بر این افراد. یعنی اون احساساتشون رو به منطق ترجیح میدن.

ما میتونیم دو ساعت با سرعت معمولی قدم بزنیم بدون اینکه خسته بشیم اما اگر با نهایت سرعتمون بدویم، بعد از 20 ثانیه خسته میشیم. در قدم زدن آرام از همون سیستم 1 استفاده میکنیم و برای دویدن از سیستم شماره 2. این موضوع رو به فکر کردن و تصمیم گرفتن هم میتونیم ربطش بدیم.

فکر کردن با سیستم 2 سریع مارو خسته میکنه و از پا در میاره و اگر زیاد اتفاق بیفته، میتونه به سرعت ما رو از پا در بیاره مگر اینکه تمرین کنیم. تمرین زیاد باعث میشه بجای اینکه بعد از 20 ثانیه دویدن خسته بشیم، بعد از 20 دقیقه خسته بشیم و بعد همینجوری و به تدریج تایم دویدن رو بیشتر و بیشتر کنیم در حالی که دیرتر خسته بشیم.

اگر این کار رو برای تفکراتمون هم انجام بدیم، میتونیم روی تفکراتمون مدیریت داشته باشیم و کنترلشون کنیم و حتی الامکان سعی کنیم از سیستم 2 برای تصمیم گیری های مهم استفاده کنیم.

سیستم 1 تاثیر های زیادی توی زندگی ما داره اما یه موضوع خوبی وجود داره اینه که ما میتونیم این سیستم ها رو به خوبی بشناسیم و در خودمون پیدا کنیم و مدیرتشون کنیم. مثلا ممکنه کاری باشه که ما میدونیم نیاز به تفکر آهسته نداره و میتونیم از طریق سیستم 1 تصمیم بهتری براش بگیریم پس سعی میکنیم وارد همون فاز بشیم و از همون روش اقدام کنیم.

و میدونیم تصمیم هایی هم هستن که نیاز به تفکر بیشتری دارند پس میریم سمت سیستم 2 و از اون فرآیند استفاده میکنیم برای تصمیم گیری بهتر.

از طرفی دیگه ما زمانی که میخواییم برای دیگران تصمیم بگیریم، معمولا از سیستم 1 استفاده میکنیم. دلیلش هم اینه که تصمیم گیری برای دیگران راحت تره چون عواقب کمتری برای ما داره یا حتی میتونیم بگیم اصلا عواقبی برای ما نداره. مثلا ممکنه شما از من بخوایید تا در تعیین رشته دانشگاهی به شما کمک کنم. من ممکنه به شما بگم برو رشته پزشکی. شما می پرسی چرا؟ و من در جواب فقط میگم رشته پزشکی آینده خوبی داره.

دیگه به جزئیات مسائل فکر نمیکنم. به این که شما چقدر باید درس بخونی، چقدر باید زحمت بکشی، چقدر باید شب تا صبح بیداری بکشی و کلی سختی های دیگه ای که برای من مهم نیست. در حقیقت موضوع اینه که در واقع هیچ کدوم از اینها مربوط به من نمیشه و از طرف دیگه چه موفق بشید و چه نشید، مسئولیتی گریبانگیر من نیست.

و همه این ها یعنی دارم از سیستم 1 تفکر و تصمیم گیریم برای شما استفاده میکنم و یجورایی دارم به شما جواب سر بالا میدم.

اما اگر بخوام برای خودم انتخاب رشته کنم، قطعا بی‌گدار به آب نمیزنم و به خودم هیچوقت جواب سر بالا نمیدم. اول میرم همه رشته های موجود رو بررسی میکنم، آینده هرکدوم از این مشاغل رو بررسی میکنم، میرم شرایط گذشته، حال و آینده اون رشته رو می سنجم و کلی کار دیگه میکنم.

بعد از اینکه کلی اطلاعات بدست آوردم، حالا میرم و به یه نتیجه میرسم و تصمیمی میگیرم که حاصل تفکر سیستم شماره دو بود. پس همه اینا یعنی هرکسی برای تصمیمات مهم در زندگی خودش از سیستم 2 استفاده میکنه. چون هم مهم تره و هم عواقب بیشتری میتونه داشته باشه.

پس شناسایی این شرایط و سیستم ها میتونه خیلی به میزان موفقیت ما کمک کنه.

ما در طول زندگی دائما در موقعیت‌‌هایی قرار می‌گیریم که با چند گزینه مختلف مواجه می‌شویم و باید از بین گزینه‌های موجود یکی رو انتخاب کنیم. انتخاب‌‌هایی که انجام میدیم و تصمیماتی که در طول زندگی می‌گیریم تاثیرات شگفت‌ انگیز و گاهی هم تاثیرات جبران‌ ناپذیری بر پیشرفت و موفقیت ما در آینده میذارن.

از این رو مهارت تصمیم‌ گیری یکی از مهم ترین مهارت‌های زندگیه که همیشه برای انتخاب بهترین و مناسب‌‌ترین گزینه‌‌ها و گرفتن تصمیمات صحیح و منطقی بهش احتیاج داریم.

با نحوه کار سیستم 1 و 2 هم که آشنا شدیم و دیدیم وقتی سیستم ۱ به مشکلی بر میخوره، از سیستم ۲ برای بررسی دقیق تر و جزئی‌ تر کمک میگیره تا بتونن مشکل رو حل کنن.

سیستم 2 هم زمانی فعالیت میکنه که مسئله‌ ای اتفاق بیفته و سیستم 1 نتونه پاسخی ارائه بده. کتاب «تفکر سریع و آهسته» با داستان هایی که تعریف میکنه، باعث شده فکر‌ کردن و قضاوت و انتخاب برامون ساده‌تر بشه و مخاطب مطالب کتاب رو بهتر درک کنه.

درباره‌ی محمد رازه

همچنین ببینید

بالا رفتن از پله تا رسیدن به موفقیت

۱۵ شخصیت که بعد از میان سالی به موفقیت رسیدند

همیشه سرگذشت افرادی را می‌شنویم که در سنین کم به شهرت رسیده‌اند، اما معمولا کسی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.