۱٫ تعریف تصمیم گیری:
ساده ترین تعریفی که میتوان برای تصمیم گیری مطرح کرد، عبارت است از انتخاب کردن بین دو یا چند گزینه.
همه افراد طی دوران زندگی خود در حال تصمیم گیری هستند. بسیاری از مواقع از اینکه در حال تصمیم گیری هستیم هیچ اطلاعی نداریم. دلیل این اتفاق انجام دادن مداوم آن است که به نوعی عادت برای ما تبدیل شده و این اتفاق باعث شده به آن فکر نکنیم.
مانند نفس کشیدن که یکی از پراهمیت ترین اتفاق هایی است که در طی زندگی میافتد اما در ضمیر ناخودآگاه ما نهادینه شده و دیگر به آن فکر نمیکنیم؛ هرچند که این عدم تفکر در مورد تنفس چیزی از اهمیت آن نمیکاهد.
تصمیم گیری هم به همین صورت است. ما خیلی از مواقع این کار را انجام میدهیم بدون اینکه حواسمان به این موضوع باشد که در حال انجام چه کار مهم و پر اهمیتی هستیم، اما باید بدانیم که این کار نقش بسیار پر رنگی در زندگی ما دارد. پس شناخت تصمیم گیری بسیار حائز اهمیت بوده به این دلیل که تصمیم های ما تاثیر مستقیم بر موفقیت و یا عدم موفقیت ما دارند.
تصمیم گیری به خودی خود یک فرآیند است؛ به این معنا که از چندین مرحله تشکیل شده و دارای یک سلسله مراتب است. قبل از اینکه ما اقدام به تصمیم گیری کنیم، ابتدا باید یک مسئله ای شناسایی شود که لازم باشد برای آن تصمیم اتخاذ شود، سپس باید تجزیه و تحلیل اتفاق بیفتد، راهکار مناسب پیدا شود، به آن عمل شود و در آخر نتیجه آن بررسی و ارزیابی شود. قرار گرفتن همه این اتفاق ها در کنار هم، تصمیم گیری نامیده میشود.
فرقی نمیکند ما در کدام مرحله از زندگی هستیم؛ خردسال، نوجوان، جوان، میانسال و یا فردی مسن. در تمامی این مراحل ما در حال تصمیم گیری هستیم. فقط نوع آن و شدت اهمیت آن است که متغیر میباشد.
یکی از ملزومات تصمیم گیری درست، دقت بالا در تصمیم گیری هاست. تصمیم هایی که با دقت بالا گرفته میشوند، به این معناست که تمامی جوانب آن سنجیده شده و این سنجیدن شرایط باعث میشود تیر تصمیم گیری دقیق تر به سیبل هدف و موفقیت برخورد کند.
از دیگر صفاتی که در افراد منجر به تصمیم گیری صحیح میشود، تحلیل درست شرایط است. شناخت و پیش بینی شرایط کمک شایانی به تصمیم های افراد میکند. همچنین اینکه افراد جرات و جسارت اجرای عمل کردن به تصمیم را داشته باشند و بتوانند مسئولیتهای تصمیمات خود را برعهده بگیرند. برای اینکه بتوانیم تصمیم خوبی بگیریم، باید همه این ها را بلد باشیم.
همانطور که پیش تر گفته شد، همه افراد در هر موقعیتی که دارند تصمیم های مختلفی را اتخاذ میکنند. بعضی تصمیمات ممکن است بسیار کوچک باشند و از عواقب کمتری برخوردار باشند که تعداد آنها هم بسیار زیاد است، بعضی دیگر تصمیمات بسیار بزرگ و بعضا سختی هستند که ممکن است کل زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهند؛ هرچند که تعداد آنها اندک است.
از طرفی دیگر بعضی از تصمیم ها چه کوچک باشند و چه بزرگ، ممکن است فقط زندگی خودمان را تحتالشعاع قرار دهند در حالی که بعضی از افراد با توجه به جایگاهی که دارند ممکن است زندگی افراد بیشتری را تحت تاثیر قرار دهند.
مانند مدیری که مثلا مدیریت یک مجموعه ۲۰ نفری را برعهده دارند و تصمیم هایش میتواند حداقل بر زندگی ۲۰ نفر تاثیر بگذارد و یا شخصی که ممکن است به عنوان رییس جمهور، مدیریت یک کشور بر عهدهاش باشد و تصمیم هایی بگیرد که بر سرنوشت افراد و آینده کشورش تاثیر گذار باشد.
تصمیم گیری با اینکه اهمیت زیادی دارد و همواره در حال انجام این کار هستیم، اما متاسفانه هیچ وقت کار راحتی نبوده و همیشه سختی هایی به دنبال دارد و بعضا شرایط بسیار دشواری پیش میآید که گرفتن تصمیم کاری بس دشوار میشود.
از طرفی ما باید حواسمان به این موضوع باشد که تصمیم گیری همیشه ما را به هدف نزدیک نمیکند و ای بسا که تصمیم ما، باعث دور شدن از هدف شود. گاهی مواقع هم تصمیم نگرفتن خودش یک تصمیم است که یا باعث نزدیکتر شدن به هدف میشود و یا باعث دورتر شدن. بنابراین انتخاب صحیح چیزی نیست مگر تصمیم گیری صحیح.
تصمیم گیری مهارتیست که همه افراد نیاز به آن دارند. این نوع از مهارت، مهارت نرمی است که برخی از افراد ذاتا دارای آن هستند و برخی افراد مقدار کمتری از آن دارند و این افراد باید به نوعی دیگر برای بدست آوردن آن تلاش کنند که از جمله این راهها میتوان به آموزش دیدن، تجربه کردن، تمرین کردن و … اشاره کرد.
۲٫ تفاوت تصمیم گیری و حل مسئله:
تصمیم گیری به معنای انتخاب است. یعنی زمانی که برای انجام دادن یک کار، چندین راه حل وجود داشته باشد و ما مجبور به انتخاب تنها یکی از گزینه های موجود باشیم. در این صورت است که گفته میشود تصمیم گیری رخ داده.
و اگر بخواهیم تعریفی برای مسئله داشته باشیم، باید بگوییم وقتی برای رسیدن به اهدافمان فرصت یا تهدید و مانعی به وجود بیاید و نیاز داشته باشیم شرایط بهتری را رقم بزنیم، می توانیم بگوییم مسئله ای اتفاق افتاده و حل مسئله مجموعه فعالیت هاییست که در نهایت منجر به تصمیم گیری میشود برای از بین بردن این موانع و تهدیدها.
در واقع تصمیم گیری نیاز به یک فرآیند دارد که این فرآیند همان حل مسئله است.
وجود مشکل در زندگی امری عادی است. مشکلات برگرفته از مسائلی هستند که به خوبی حل نشدند و اکنون تبدیل شدهاند به یک مشکل و ما خواه ناخواه با مشکلات متعددی در زندگی مواجه می شویم که اگر برای حل کردن آنها چاره ای نیندیشیم، تبدیل میشوند به معضل و در این شرایط، حل کردن آن میتواند به شدت سخت و یا غیر ممکن شود.
بنابراین کسب مهارت تصمیم گیری و حل مسئله، افراد را قادر می سازد تا به خوبی با مسائل زندگی روبرو شوند.
یکی از موضوعاتی که در زندگی شخصی افراد و همه کسب و کارها مطرح میشود، هنر حل مساله است، این که بتوانیم مسائل مربوط به خودمان و یا کسب و کارمان را به درستی تعریف کنیم و برای حل و از بین بردن آن، راهکار مناسبی را پیدا کنیم و بهترین تصمیم را بگیریم.
فرض کنید شخصی قصد کشتن شما را دارد و از شما میخواهد بین اینکه شما را با تیر بکشد و یا با گیوتین، یکی را انتخاب کنید. شما با اندکی تفکر و اینکه کدام مورد ممکن است درد کمتری را حس کنید یکی از این دو روش را انتخاب میکنید و تصمیم میگیرید.
اما اگر اندکی بیشتر به این قضیه فکر کنید و در آن دقیقتر شوید، احتمالا با خودتون میگویید که اصلا چرا باید کشته شوید و دلیل این کار چه چیزی میتواند باشد و راه حلی که مانع از این اتفاق میشود چه چیزی است؟ این اتفاق همان حل مسئله است.
۳٫ انواع مسئله:
مسئله ها با توجه به نوعی که دارند دسته بندی های گوناگونی دارند و افراد متخصص در این حوزه دسته بندیهای گوناگونی برای مسئه بیان کردهاند. با این که همه این موارد ممکن است نامهای مختلفی داشته باشند، اما در نهایت نوع دسته بندیهای آنها یکسان است.
مثلا بعضی از مسئله ها برای حل شدن دیتاهای بسیار شفافی دارند. نوع مشکل واضح است، فرآیند و مسیر حل کردن آن هم حتما باید طبق یک سری شرایط خاص انجام شود که آن هم واضح است. این گونه مسائل کاملا ساختار یافته هستند.
از طرفی دیگر مسائلی هستند که ممکن است هیچ ساختار مشخصی نداشته باشند. در این شرایط دیتاها ممکن است شفاف نباشد و در عین حال مسیری مشخص و دارای چارچوبی وجود ندارد که بتوان آن را به خوبی مشخص کرد و اقدام کرد.
پس نوع مسئله ای که ما با آن درگیر هستیم بستگی به نوع پیچیدگی آن دارد.
باتوجه به این موضوع، افراد ممکن است مسائل را به ۲ دسته سخت و یا آسان تجزیه کنند، ممکن است شامل ۳ دسته آسان و متوسط و سخت شود و یا …
از طرفی دیگر بعضی از مسائل باید فورا حل شوند و برای برخی دیگر میتوان بازه زمانی تعریف کرد و مقداری زمان را برای پرداختن به آن اختصاص داد. این موضوع هم در دسته بندیها میگنجد و بسته به نوع مسئله پیش رویمان دارد.
۴٫ تشخیص مسئله و تکنیک های حل آن:
قبل از حل کردن هر مسئله، ابتدا باید مسئله مورد نظر را شناسایی کرد و درواقع تشخیص دادن همیشه اولین گام است. مانند پزشکی که تا نوع بیماری را تشخیص ندهد، قادر به درمان آن نیست. پس در وهله اول سعی بر جمعآوری اطلاعات میکند تا بتواند به تشخیص برسد و در مراحل بعد به حل کردن (درمان) بپردازد.
مسئله ای که گنگ باشد، راه حل های مناسبی برای آن پیدا نخواهد شد و باید چیزی به اسم شانس اتفاق بیفتد تا منجر به حل مسئله شود و یا با آزمون و خطا این اتفاق بیفند که ممکن است عواقب بسیار جبران ناپذیری وارد کند.
اینکه چگونه و از چه روشی مسائل را حل کنیم، بستگی به نوع مسئله و البته شخصیت ما دارد که برخی از کارآمدترین آنها عبارتند از:
تحلیل ریشه ای علت (Root Cause Analysis) ، روش کتوو (CATWOE) ، روش ۵ چرا (Five Why) ، نمودار استخوان ماهی (Fish Bone Diagram)، مدل ایسبرگ (Iceberg) و… که در صورت آشنایی با این تکنیک ها به راحتی میتوان تشخیص داد که کی و کجا باید از کدام تکنیک استفاده کرد.
۵٫ بررسی فرآیند حل مسئله:
حل مسئله از ۴ گام اساسی تشکیل شده است و دارای مراحلی است که باید به ترتیب اجرا شوند تا بگوییم این اقدام صورت گرفته است.
اولین مرحله از این فرآیند تعریف مسئله است. تعریف مسئله سعی بر شناخت شرایط موجود دارد. هرچه این تعریف و شناخت بهتر و بیشتر باشد، این پروسه راحتتر انجام میشود. همچنین باید توجه کرد که شرایط موجود باید از همه زوایا بررسی شود. زیرا شناخت بهتر باعث ارائه راه حلهای جدید و درنتیجه انتخاب بهتر خواهد شد.
مرحله دوم از این فرآیند تهیه راه حل است. زمانی که محیط به خوبی درک و شناسایی شد، باید برای شرایط موجود راه حل پیدا کرد. راه حلی که ممکن است در نهایت منجر به حل مسئله شود. حال ممکن است یک راه حل به ذهن افراد خطور کند و یا چندین راه که در این صورت، گام بعدی انتخاب کردن بهترین راهکار است. زمانی که محیط و شرایط به خوبی شناسایی شده باشد، انتخاب راهکار مناسب هم میسر خواهد شد و بالعکس.
بعد از انتخاب راه حل، نوبت به اجرای آن میرسد.
و در آخر باید ارزیابی به عمل آید تا میزان صحت کار انجام شده مشخص گردد. در صورتی که به نتیجه مطلوب رسیده باشیم، این فرآیند به اتمام رسیده اما اگر در ارزیابی متوجه شویم که اقدام انجام شده باعث دور شدن ما از هدف شده است، باید از بین راه هایی که تعیین کرده بودیم، راه کار دیگری را انتخاب کرده، عملی کرده و بعد دوباره آن را ارزیابی کنیم و …
۶٫ مدل های تصمیم گیری:
رایج ترین مدل های تصمیم گیری مبنی بر چند آیتم میباشد:
تصمیم گیری منطقی رایجترین نوع تصمیم گیری است. افراد در این شرایط سعی میکنند احساسات خود را نادیده بگیرند و در واقع از فرمول دو دوتا چهارتا استفاده کنند.
تصمیم گیری شهودی. در این مدل ممکن است هیچگونه منطق و استدلالی وجود نداشته باشد. تنها یک حس درونی باعث ایجاد این تصمیم گیری میشود. برخی از افراد ممکن است آن را کمک از حس ششم خود بدانند و برخی دیگر با توجه به حواس ۵گانه خود و تجربیات گذشتهشان تصمیم میگیرند. بعضی دیگر هستند که فال و طالع بینی، شیر یا خط یک سکه، عدد یک تاس و مواردی از این قبیل برای آنها تصمیم گیری میکند.
تصمیم گیری ترکیبی، ترکیبیست از روش منطقی به علاوه شهودی. یعنی فرد از هر دو روش استفاده میکند.
روش دیگری هم وجود دارد که میتواند منحصر به فرد باشد. گاهی اوقات ما یک گزینه را انتخاب میکنیم، آن را در ذهنمان تمرین میکنیم و اگر همچنان فکر کنیم که جواب میدهد، ادامه میدهیم. اگر گزینهی انتخاب شده به طور ذهنی جواب نداد، گزینهی دیگری انتخاب و در ذهنمان آن را عملی میکنیم و اگر به نظر رسید که مناسب است، به آن عمل میکنیم.
ما حالتهای مختلف را یکی یکی انتخاب میکنیم، در ذهنمان چک میکنیم و به محض اینکه متوجه شویم کدام حالت مناسب است، آن را انتخاب میکنیم. این روش نمونه ای از تصمیم گیری راضی کننده است که اغلب تصمیم های ما با این روش پیش میروند.
۷٫ انواع تصمیم گیری:
ما تصمیم های زیادی در طول زندگی خود میگیریم که هرکدام از آنها به نوبه خود متفاوت با دیگریست. برخی از افراد ممکن است در زندگی مدیریتی خود تصمیمهای بسیار موفقی بگیرند اما در زندگی شخصی خود دچار اختلالاتی در این حوزه باشند و یا برعکس. برخی از افراد تصمیمهای بزرگ را به خوبی اخذ میکنند اما در گرفتن تصمیم های کوچک تردید دارند.
شناخت ما از انواع این روشها و شناخت نقطه ضعف های ما در تصمیم گیری باعث میشود بتوانیم موفق تر عمل کنیم و بیشتر از نقاط قوتمان استفاده کنیم و ترجیحا بتوانیم از روشی استفاده کنیم که میدانیم ممکن است بهتر جواب دهد.
تصمیم گیری فردی در برابر تصمیم گیری گروهی، تصمیم گیری منطقی در برابر تصمیم گیری شهودی، تصمیمهای برنامه ریزی شده در برابر تصمیم های برنامه ریزی نشده، تصمیم گیری شخصی در برابر تصمیم گیری سازمانی، تصمیم گیری استراتژیک، تصمیم گیری تاکتیکی و تصمیم گیری عملیاتی. همه این موارد تنها یکی از دسته بندی های تصمیم گیری بودند.
انواع دیگر آن؛ تصمیم گیری احساسی، تصمیم گیری منطقی، تصمیم گیری اضطراری، اجتنابی، تکانه ای، مطیعانه، تقدیری، مذاکره ای، مدیریتی، دموکراتیک و بسیاری موارد دیگر میباشد.
ما در صورتی میتوانیم تصمیم خوب و مفیدی بگیریم که همه این روش ها را بشناسیم و بدانیم کجا، کی و چگونه از کدامین روش استفاده کنیم.
۸٫ مهارت اصلی تصمیم گیری:
ممکن است همه ما با چالش تصمیم گیری و سختیهای آن مواجه شده باشیم و این موضوع باعث شده که خلا آن را در خود حس کنیم. از این رو به سراغ این مطالب آمده ایم تا خود را به بهترین نحو ممکن آماده مبارزه با این چالش سرنوشت ساز کنیم.
برای تصمیم گیری بهتر ما به یک سری مهارت نیاز داریم که میتوانند بیس کار باشند. هرچه بیشتر به پرورش این مهارت ها کمک کنیم، در آخر منجر به افزایش بیشتر مهارت تصمیم گیری میشوند. برخی از این مهارت ها عبارتند از:
حل مسئله، رهبری، استدلال کردن، بینش، کار گروهی، هوش هیجانی، خلاقیت، مدیریت زمان، شناخت سازمان و …
۹٫ فوبیای تصمیم گیری:
تصمیم گیری همواره به عنوان یکی از عوامل سرنوشت ساز همراه بشر بوده و خواهد بود. قدمت آن برمیگردد به اولین انسانی که بر روی زمین پا گذاشت و از آن زمان همچنان ادامه دارد و خواهد داشت تا زمانی که آخرین انسان بر روی زمین مانده باشد و قدرت انتخاب داشته باشد. اما این اقدام همیشه برای بشر حرکتی بس دشوار بوده است.
همه ما هنگام تصمیم ها مردد میشویم. از آنجایی که تصمیم گیری حداقل بین انتخاب دو گزینه رخ میدهد، ما با خود به این موضوع فکر کرده ایم که اگر گزینه ۱ را انتخاب کنم چه عواقبی پیش خواهد آمد و برای گزینه ۲ چه خواهد شد؟
و بعد از انتخاب گزینه ۱ همیشه دوست داریم برگردیم به عقب و با خود بیندیشیم که اگر گزینه ۲ را انتخاب میکردیم الان شرایط به چه صورت بود و همین اتفاق در صورت انتخاب گزینه ۲ به عنوان اولین انتخاب نیز خواهد افتاد. حالا به این فکر کنید که تعداد گزینه ها بسیار بیشتر از ۲ و ۳ و ۱۰ مورد باشد…
از طرفی ما میدانیم که در تصمیمهای کوچک، انتخاب بین گزینه ۲ و ۳ و ۱۰ ممکن است تغییرات چندانی در سرنوشت و آینده ما نداشته باشند، اما میدانیم که انتخاب های سختی هستند که حتی اگر بین ۲ گزینه باشند هم تغییرات بسیاری در آینده به وجود میآورند؛ مثل انتخاب بین رشته مهندسی و یا پزشکی!
این شرایط باعث ایجاد چیزی به نام ترس و یا همان فوبیا میشود. این ترس چیزی نیست که قابل انکار باشد و همه ما با آن مواجه شدهایم. اما چیزی که مهم است، از بین بردن این ترس نیست بلکه مبارزه با آن است. شخصی که از تاریکی میترسد نمیتواند تاریکی را برای همیشه و در همه شرایط از بین ببرد بلکه باید یاد بگیرد از آن نترسد و این که چطور با آن کنار بیاید و یا مبارزه کند.
این موضوع در مورد تصمیم گیری هم صدق میکند. فوبیای تصمیم گیری مثل انرژی است و قرار نیست برای همیشه از بین برود بلکه باید یاد بگیریم با آن مبارزه کنیم و آن را از حالتی به حالت دیگر تبدیل کنیم (قانون پایستگی انرژی) که در آخر به نفع ما تمام شود.
۱۰٫ نقش احساسات در تصمیم گیری:
ذهن همه افراد تشکیل شده از احساسات و منطق. هیچ کسی نیست که بتواند ادعا کند که کاملا منطقیست و یا کاملا احساسی. بلکه این ماجرا به صورت طیفیست که یک سر آن احساس است و سر دیگرش منطق قرار دارد. افراد با توجه به نوع شخصیتشان ممکن است در هرکجای این طیف قرار بگیرند. یکی بیشتر به سمت منطق و دیگری بیشتر به سمت احساس.
پس هم منطق میتواند در احساسات ما تاثیر گذار باشد و هم احساس.
بخش منطقی ذهن کارش سخت است. همیشه باید حساب کند، نیاز به استدلال دارد و برای انجام هرکاری دنبال دلیل است. اما بخش احساسات در یک آن و چشم بر هم زدنی کارش را انجام میدهد. از آنجایی که فکر کردن و حساب کتاب همیشه برای ما انسانها سخت بوده، پس بیشتر تصمیات ما پیرو احساسات ما شکل میگیرند. هرچقدر احساسی تر، تصمیات احساسی بیشتر.
با این اوصاف کاری که میتوان کرد، مدیریت بر احساسات است. اینکه احساسات خود را بشناسیم و در مواقع تصمیم گیری به خوبی از آن استفاده کنیم. مثلا باید بدانیم که احساسات خیلی مثبت و یا خیلی منفی با اینکه میتوانند لحظه ای باشند اما تاثیر زیادی روی تصمیمهای ما میگذارند که یک عمر ممکن است باقی بماند و درواقع باعث ایجاد خطای تصمیم گیری میشوند.
۱۱٫ سیستم یک و دو در تصمیم گیری:
ما در گرفتن تصمیم های خود ممکن است از دو روش استفاده کنیم؛ سریع و یا آهسته. کتاب تفکر سریع و آهسته نوشته دنیل کانمن کتابیست که به خوبی به توضیح این مسئله مهم پرداخته است.
برخی از تصمیم ها هستند که تاثیر زیادی روی سرنوشت ما ندارند. این تصمیمات به کرات گرفته میشوند؛ از چند بار در روز مثل اینکه امروز غذا چه چیزی بخوریم و یا جند بار در سال مثل اینکه آخر هفته کجا کمپ بزنیم؟
این تصمیمات نیاز به تفکر زیادی ندارند و هر لحظه میتوان آنها را تغییر داد در حالی که ممکن است هیچ اتفاق خاصی هم نیفتد. در این حالت ما داریم از سیستم ۱ تصمیم گیری استفاده میکنیم. یعنی زیاد به آن فکر نمیکنیم، دلیل و برهان پیچیده و خاصی نیاز ندارند، سرنوشت ساز نیستند، تصمیماتی احساسی هستند و از همه مهم تر اینکه بسیار سریع و در لحظه میتواند اتفاق بیفتد.
اما از این فرمول نمیتوان برای همه تصمیم گیری ها استفاده کرد. تصمیم هایی که ممکن است فقط۱ الی ۲ بار در طول کل زندگی گرفته شود؛ مثل انتخاب رشته، انتخاب همسر و شغل. درست است که احساسات در همه تصمیم های ما نقش دارند اما برای این موارد نمیشود فقط به صرف احساس عمل کرد.
باید برای گرفتن این تصمیم ها دلیل داشت، باید به عواقب آن فکر کرد و برای آنها استدلال داشته باشیم. در یک جمله باید برای انتخاب آن وقت گذاشته شود یعنی استفاده از سیستم ۲ یا آهسته. این تصمیم ها را نباید در یک آن و یک چشم بر هم زدن گرفت و اجرا کرد…
۱۲٫ خطاهای شناختی در تصمیم گیری:
خطاهای شناختی از جمله مواردی هستند که تاثیر زیادی روی تصمیم گیری های ما دارند و ممکن است منجر به خطا در تصمیم گیری شوند. زیرا باعث میشوند که ما به خوبی نتوانیم شرایط و محیط را درک کنیم و یا دچار درک و تصوری اشتباه شویم و در نتیجه اشتباه تصمیم بگیریم.
شناخت خطاها به ما کمک میکند تا بتوانیم آنها را به خوبی تشخیص دهیم و مانع از خطای ادراکی و در نتیجه خطای تصمیم گیری شویم.
از طرفی دیگر شاید بتوان گفت وجود خطاهای شناختی همیشه هم بد نیستند. مثل زمانی که برق رفته باشد و همه جا تاریک شده باشد و سایه درختی که بر اثر مهتاب بوجود آمده، باعث ترس در ما شود و ما سعی کنیم در همچین شرایطی محتاط تر عمل کنیم.
پس باید این خطاها را بشناسیم تا بتوانیم از آن ها بهره ببریم و بدانیم کجا میتواند برای ما مفید باشد و کجا مضر.