در مورد کارآفرینی صحبت کردیم و دیدیم که صاحب نظران این حوزه از جمله لوید شفسکی نظرش این بود که کارآفرینی اکتسابیه و افراد تبدیل میشن به کارآفرین و همچنین جیمز فیشر که میگفت کارآفرینان ها به دنیا میان و این یعنییک کارآفرینی ذاتی دارن.
کاش دانشمندا به یه نتیجه واحد برسن و مثلا بگن کارآفرینی ذاتیه. اونوقت خیلی راحت میرفتیم آزمایشگاه و میگفتیم یه تست کارآفرینی از من بگیرید. اونها هم تست رو میگرفتن و برحسب جواب تست پیش میرفتیم.
یا اصلا بیان بگن کارآفرینی امری ست اکتسابی… بازم اونموقع حساب کار میومد دستمون و میگفتیم خب اگر تو دانشگاه بریم کارآفرینی بخونیم و خوب کار کنیم، اونوقت دیگه ما میشیم پدر کارآفرینی.
اونوقت تو یه همچین شرایطی کسی وارد اتاق اشتباهی نمیشد و همه میدونستن کجا میخوان برن و با خیال راحت اقدام میکردن.
بریم ببینیم با سرچ در گوگل چی بدست میاریم:
اینجا یه مثال جالب داریم که از تحقیقی روی دوقلوها انجام شده.
از اونجایی که دوقلوهای همسان نزدیک به ۱۰۰ درصد ژنهای یکسان و دوقلوهای غیرهمسان حدود ۵۰ درصد ژن یکسان دارند و با در نظر گرفتن این نکته که ژنهای به طور تقریبی یکسان، رفتارهای یکسانی را ایجاد میکنند؛ در این تحقیق صدها جفت دوقلو مورد مطالعه گرفت و مشخص شد بعضی از دوقلوها تمایل به کارآفرینی بیشتری نسبت به همتایان و همینطور گروه شاهد این تحقیق داشتند.
همچنین نویسنده چند تا از صفات مهم کارآفرینی رو موارد زیر ذکر کرده که همه اونها ذاتی بودن این مساله رو نشون میده، مثل:
- تمایل به شروع کسب و کار؛ که ژن ها باعثش میشن.
- توانایی شناسایی فرصتهای جدید؛ این صفت هم جنبه وراثتی داره.
- تمایل به خویشفرما بودن؛ این صفت مثل موارد قبلی جنبه ژنتیکی دارد.
- برونگرایی؛ برونگرایی به صورت مستقیم برای کارآفرین شدن ایجاد انگیزه نمیکند، اما افراد برونگرا راحتتر با دیگران ارتباط برقرار میکنند و میتوانند افراد را بهتر رهبری کنند.
تحقیقات فقط ثابت میکند ژنتیک در تمایل به کارآفرین شدن نقش مهمی داره اما تضمین کننده موفقیت نیست.
در حقیقت تجربه، عاملی مهمتر از ژن کارآفرینی است.
پس نباید بگیم ما تو جبر جغرافیایی گیر کردیم و ذات کارآفرینی داریم و بدون هیچ پیش زمینه ای بریم سمتش و انتظار موفقیت ۱۰۰درصدی داشته باشیم و یا حتی بالعکس…
ریچارد برانسون و استیور جابز ذاتا کارآفرین بودن چون درس و دانشگاه رو ول کردن و اومدن دنبال کارآفرین شدن.
از طرفی مارک زاکر برگ و بیل گیتس درسته اونا هم دانشگاه رو ول کردن اما با یه گل بهار نمیشه و نمیتونیم بگیم چون دو نفر این اتفاق براشون افتاده، پس همیشه همینه.
یه تحقیقات دیگه هم انجام شده که میگه افراد بعد از ۳۰سالگی به سمت کارآفرینی رفتن که به این معنیه که طرف به تدریج صفات مربوطه رو کسب کرده و این یعنی کارآفرینی اکتسابی ست!
اینجا دوباره میرسیم به یه تناقض و دو راهی که بالاخره کدوم؟
در اینجا چندتا از صفات کارآفرینان رو مبینیم که باید هرکدوم رو به ذاتی بودم یا اکتسابی بودن نسبت بدیم مثل:
- هوش بالا: افراد با هوش بالا بدنیا نمیان بلکه اطلاعات مورد نیاز برای هوش بالا به اونها آموزش داده میشه. پس به عنوان مهارت اکتسابی حسابش میکنیم.
- آینده نگری: آینده نگری نیاز به خلاقیت و تصور راه های جدید داره که آموختنی نیست و افراد با قدرت تصور بالا زاده میشوند. پس یکی به نفع ذاتی بودن کارآفرینی.
- انگیزه، انرژی و هیجان: افراد این ویژگی ها رو یا از بدو تولد دارند و یا فاقدش هستن. پس این ویژگی هم ذاتی ست.
- داشتن پشتکار: متاسفانه داشتن پشتکار آموزش دادنی نیست. پس: ذاتیست.
- نترس بودن و ریسک پذیر بودن: البته که این ها هم مهارت های اکتسابی هستند.
- برقراری ارتباط: ارتباط برقرار کردن با دیگران و خوب گوش دادن، صفاتی هستن که میتونیم به تدیج اونها رو بدست بیاریم پس اکتسابی هستند.
- تجربه: تجربه هم جزء اون عواملیه که اکتسابی هست
بین این گزینه ها ما هم صفاتی رو دیدیم که ذاتی بودن و هم صفاتی که اکتسابی بودند و میتونیم اونها رو بدست بیاریم. اما اینجا زمین فوتبال نیست که بگیم مثلا ۱-۳ به نفع ذاتی/اکتسابی، پس کارآفرینی ذاتی/اکتسابی است… و برداشتی که میتونیم داشته باشیم اینه که برای کارافرینی هم مهارت های ذاتی مهمه و هم مهارت های اکتسابی.
مطالعه ای توی مدرسه وارتون (قدیمی ترین و معتبرترین مدرسه بازرگانی و مدیریت اقتصاد جهان) انجام شده در مورد همین چیزی که امروز ذهن مارو درگیر کرده. و معلوم شد که این موضوع شده یه درگیری ذهنی برای مدیران در صورتی که موضوع اصلا این چیزا نیست و این موضع باعث انحرافمون میشه و مارو به حاشیه میکشونه.
بلکه چیزی که مهمه مهارت تیم سازی و داشتن استراتژی مناسبه و این مهم ترین موضوعیه که باعث موفقیت کارآفرینا میشه.
حرف آخر:
فارغ از این که برداشت ما و شما از کارآفرینی ذاتی بودن یا اکتسابی بودن کارآفرینی باشه، دلیل نمیشه که فکر کنیم ما تو یه جبر مطلق هستیم و دیگه نمیتونیم تو سرنوشتمون دست ببریم و خدایی نکرده به خودمون بگیم: من ژن کارآفرینی ندارم پس موفق نمیشم و یا بگیم من میدونم ذاتا کارآفرینم و تو خانواده ما همه کارآفرین بودن پس من هم میتونم. بله این ها عواملی هستند که لازم هستند اما باید بدونیم که کافی نیستن. پس بهتره اگر میخواییم کاری رو شروع کنیم، با علم کامل بریم سراغ اون کار.
اصلا بیایید فکر کنیم کارآفرینی ژنتیکیه: خب این که ما الان اینجا نشستیم و این مطالب رو خوندیم، پس یه ژنی داشتیم که بهمون بگه الان بیاییم و در مورد کارآفرینی مطلب بخونیم.
یا شاید فکر کنیم کارآفرینی اکتسابیه: خب در این صورت بازم ما الان اینجاییم و داریم مرحله اول کسب کردن رو میگذرونیم یعنی مطالعه و بعد بقیه مراحل.
پس بهتره فعلا کار رو با تئوری مدرسه وارتون پیش ببریم و سعی کنیم بحث رو به حاشیه نکشونیم و دنبال این نباشیم که کارآفرینی ذاتیه یا اکتسابی بلکه بریم دنبال بقیه مهارت های سخت و نرمی که لازمه کارآفرینیه و تا جایی که میتونیم دنبال بدست آوردن این مهارت ها باشیم.