مسیر تغییر

تصمیم برای تغییر

4 - تصمیم برای تغییر

خیلی از ما تصمیم می‌گیریم یک سری شرایط رو تحمل کنیم بخاطر ورود به یه شرایط بهتر؛ با این توجیه که باید سلسله مراتب رو طی کنیم تا برسیم به اون چیزی که میخواییم.

مثل شخصی که مدیریت خونده و از روز اول کاریش پست مدیریتی میگیره و یا شخص دیگه‌ای که به عنوان یک کارمند معمولی وارد یک سیستم میشه با این امید که اول مدیر اجرایی و مدیر پروژه بشه تا روزی که کم کم پیشرفت کنه و به سطح عالی مدیریتی برسه.

شاید براتون جالب باشه بدونید که 80 درصد افراد، از کارشون لذت نمیبرن ولی تصمیمشون اینه که توی اون شغل بمونن و فقط بخاطر انجام وظیفه کارشون رو انجام میدن و فقط به این خاطر که یک نفر بهشون گفته باید اون کار رو انجام بدن؛ رو همین حساب اونها خودشون رو موظف میدونن تا در اون شغل بمونن (و جالب تر اینکه این درصد بالا مربوط به مطالعات شرکت Deloitte در آمریکاست و احتمالا تو کشورهای جهان سوم، آمار میتونه بدتر از این باشه).

اما چی باعث میشه که 20 درصد افراد حاضر در یک جامعه، غروب جمعه‌ها به این موضوع فکر کنند که ای کاش زودتر شنبه برسه تا بتوونن برن سرکار؟ این افراد چجوری تصمیم گرفتن چه شغلی رو انتخاب کنن و چه شغلی رو نه؟ چه تغییر هایی رو به خودشون اعمال کنن؟

اسکات دینزمور از جمله افرادی بود که دغدغه همین موضوع رو داشت و جزئی از اون 80 درصد بود که از کارشون راضی نیستند. و به همین علت تصمیم گرفت شغلی که توی یکی از 500 شرکت برتر دنیا داشت رو رها کنه و بره دنبال شغلی که از انجام دادنش لذت ببره و به نوعی قاطی اون 20 درصد بشه.

اسکات دینزمور در متن سخنرانیش در TED، افراد رو ترغیب به درک چیزهایی میکنه که براشون مهمه و انگیزه‌ای به مخاطبان میده که برن دنبال کاری که دوست دارن کنن و تغییر را تجربه کنن. (متن سخنرانی در پیج اینستاگرام باشگاه کارآفرینی)

“افسانه ات رو زندگی کن” اقدامی بود که اسکات در این زمینه انجام داد و چیزی نبود مگر تصمیم گیری برای تغییر. افرادی که برای ایجاد این تغییرات تصمیم می‌گیرن، فارغ از اینکه کی هستن و در حال انجام چه کاری هستن و توی هر کدوم از مراحل زندگی که باشن، 3 تا قدم باید بردارن که در نتیجه این گام‌ها، می‌تونن به اون موفقیتی که در اثر ایجاد تغییرات بوجود اومده، دست پیدا کنند.

قدم اول اینه که به نقاط قوت و منحصر به فرد خودمون پی ببریم. یعنی انجام دادن اون کاری که در اون خوبیم و برای انجام دادنش انگیزه داریم. (راهنمایی: برای اینکه اون کار رو پیدا کنیم باید ببینیم اون چیه که اگر قرار باشه حداقل روزی 8 ساعت و به مدت 10 سال براش وقت بذاریم، خسته‌ نمی‌شیم.) کاری که حاضریم به هر قیمیتی که شده انجامش بدیم حتی اگر حس کنیم حس کنیم هیچ سود و منفعتی برامون نداره.

تو قدم دوم باید بر اساس اولویت هامون تصمیم گیری کنیم. باید ببینیم اولویت اول ما خانواده و سلامتیه یا دنبال مقام و موفقیت و از این قبیل چیزها هستیم. با این کار هدفمون رو شناسایی کردیم و میتونیم به سمت هدف پیش بریم.

گام سوم استفاده از تجاربمونه. همه ما طی زندگی که داشتیم چیزهایی رو یاد گرفتیم. میدونیم توی چه کاری تبحر و مهارت داریم و تو انجام چه کاری استعدادی نداریم. پزشکی رو در نظر بگیرید که همه چیز رو در مورد طبابت میدونه اما مثلا کار ساخت و ساز انجام میده. این شخص عملا یک پزشک نیست چون از آموخته های پزشکیش استفاده نمیکنه. پس اگر ما از آموخته هامون استفاده نکنیم، هیچ فایده ای برای ما نخواهند داشت.

همه ما افرادی رو تو ذهنمون داریم که میتونن الگو و منبع الهام ما باشن و دوست داریم که یه روزی جای اونا باشیم. اتفاقی که میتونه به ما در رسیدن به اهدافمون کمکمون کنه، اینه که اون صفات بارزی رو که در این افراد میبینیم و میپسندیم رو یک جا یادداشت کنیم و سعی کنیم اونها رو توی زندگی خودمون به کار ببریم.

با آماده کردن لیستی که از صفات خوب افراد مختلف جمع کردیم، یه نمونه کامل از فرد موفقی داریم که صفات خوبش برامون لیست شده. و به این روش به کار بردن و استفاده کردن از اون صفات برای خودمون خیلی راحت میشه.

بعد از انجام این کارها، ما در واقع یه قطب نمایی ساختیم که میدونیم قراره ما رو به کجا ببره. این قطب نما قراره مسیر درست رو به ما نشون بده. ما با مشخص کردن این اهداف و چهارچوب، میتونیم مستقیم بریم به همونجایی که همیشه میخواستیم و بعد از اینکه مسیر برامون روشن شد، حالا باید شروع به حرکت کنیم.

اما متاسفانه مردم معمولا این کار رو نمیکنن. یعنی مسیر رو و مقصد رو برای خودشون روشن میکنن اما شروع به حرکت نمیکنن؛ به دو دلیل: یا با خودشون فکر میکنن که موفق نمیشن و یا اینکه اطرافیان این حس رو در اونها القا میکنن.

دویدن 4 مایل زیر 1 دقیقه غیر ممکن به نظر میرسید تا زمانی که راجر بنیستر که یک قهرمان دو و پزشک بریتانیایی بود، دست به این کار زد و موفق شد این رکورد رو ثبت کنه و طی فقط 2 ماه، 16 دونده دیگه هم موفق به انجام این کار شدند و دیدند که از عهده یک کار به ظاهر غیر ممکن بر اومدند و حتی رکورد راجر بنیستر رو هم شکستند.

همه ما احتمالا مثال هایی داریم که در این راستا بزنیم… کارهایی که در نگاه اول غیر ممکن بودند اما ما از پسش بر اومدیم. پس خیلی موضوع مهمیه و میتونه اعتماد به نفسی خوبی برای شروع کارها بهمون بده و فقط نیاز به تصمیم گیری برای اجرا داره.

افرادی رو تصور کنید که میخواستن شروع به انجام کاری کنن یا آغاز به تغییر اما با ساز مخالف اطرافیان مواجهه شدند. اما در آخر دست به اون اقدام زدند و موفق شدند. با این کار به همه اون آدم ها و از همه مهم تر به خودت ثابت می‌کنی که تونستی. لازم نیست رکورددار دو ماراتون بشید، بلکه فقط باید ناممکن ها رو ممکن کنید و هیچ راهی نیست مگر اینکه دست به کار بشیم برای انجامش.

بهترین کار اینه که اطرافتون رو پر از آدم های مشتاق کنید و به قول جیم رون (سخنران انگیزشی): “شما میانگین پنج نفری هستی که بیشترین وقت رو باهاشون می‌گذرونی”.

داستان خروج قورباغه‌ها از گودل رو همه مون شنیدیم. قورباغه‌هایی که سعی میکردند از گودال بیان بیرون و حضاری که بالای گودال مدام فریاد میزدند که تلاش الکی نکنید چون موفق نمیشید. اما از بین اون همه غورباقه کی موفق میشه؟

اونی که ناشنوا بود و هیاهوی کسایی که خارج از گودال بودند رو مبنی بر تشویق قرار داد و اون جو و هیجان، چنان انگیزه ای درش ایجاد کرد که در آخر فقط همون یه قورباغه تونست موفق بشه. پس حواسمون باید باشه که با افراد مثبتی معاشرت داشته باشیم که مشوق ما باشند نه اینکه ما رو منع کنند. به اصطلاح، با اونهایی باشیم که هوامون رو دارند.

موضوع اینجاست که اغلب کارها تا قبل از اینکه شروع به انجامشون کنیم سخت به نظر میرسه ولی بعد از اینکه شروع به حرکت کنیم میبینیم که اونقدرها هم سخت نبود. موفقیت هم همینه. در نگاه اول ممکنه دور و دست نیافتنی باشه، اما همین که تصمیم بگیریم براش اقدام کنیم، متوجه میشیم که دست یافتنیه.

اون سه گامی که بالا بهش اشاره شد رو فراموش نکنید و بدونید که این موضوع 100% تحت کنترل خودمونه. کسادی و رکود دست ما نیست، تورم و تحریم دست ما نیست، اما شناخت خودمون دست خودمونه، اینکه تصمیم بگیریم قدم بعدی رو برداریم یا نه دست خودمونه، هیچ کسی تعیین نمیکنه دور و برمون چه افرادی باشند مگر خودمون و تصمیم گیری برای داشتن همه این ها کنار هم باعث میشه دنیامون عوض بشه.

یه بیت شعر از صائب تبریزی هست که تبدیل به ضرب‌المثل شده برای ما با این مضمون که: خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج.

اما این ضرب‌المثل تو دنیای امروز ما جایی نداره چون ما یاد گرفتیم تصمیم بگیریم که تغییر کنیم. با تغییر مسیر دادن میشه هر دیواری رو به صورت صاف هدایت کرد اما تغییر باید درست باشه….

درباره‌ی محمد رازه

همچنین ببینید

موانع تصمیم گیری

تصمیم گیری و موانع آن

ما مدام در حال تصمیم‌ گیری هستیم. تصمیمات ریز و درشت؛ از تصمیم گیری برای …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.