بعد از اینکه سفت و سخت تو یه اتاق با میز مطالعه نشستیم و درس خوندیم و پشت سرهم تست زدیم و حدود ۹-۱۰ ساعتی رو فقط با کتابامون سرو کله زدیم؛ بالاخره وارد دانشگاه شدیم و با نیاز مهارت نرم آشنا شدیم.
وقتی اولین قدم رو تو کلاس های بزرگ دانشگاه گذاشتیم، دیدیم چه جمعیت زیادی از دخترا و پسرا تو کلاس حاضر شدن. اولین سوالی که به ذهنمون خطور کرد، این بود که از بین این همه آدم جدید، کدوم یکیشون قراره هم گروهی و دوست من تو بخش ها، آزمایشگاه ها یا روتیشن ها باشه.
تا قبل از ورود به دانشگاه که فقط و فقط فوت و فن تست زنی و خلاصه نویسی رو یاد گرفتیم ولی خب از اینجا به بعد، قرار نیست فقط با کتابامون سر وکله بزنیم.
شاید پیش خودتون فکر کنید که خب میریم با یه نفر سلام علیکی می کنیم و دوست می شیم، چرا انقد همه چیز رو سختش می کنی.
ولی من میگم به این راحتی ها هم نیست و ما قراره تو دانشگاه و بعد از اون توی محیط کاریمون، با افرادی با رفتار های متفاوت و حتی از شهرهای مختلف روبرو بشیم و در واقع دانشگاه، خط شروع زندگی کردن در جمع های بزرگ و کسب مهارت و توانایی ایجاد ارتباط موثر و انعطاف پذیریه.
تقریبا همه ما عاشق اجتماع هستیم، مثلا وقتی یه جشنی قراره تو دانشکده برگزار بشه، حتی شده کلاسی رو می پیچونیم تا خودمونو بهش برسونیم.
جدا از پذیرایی و خوراکی هاش، علاقه داریم کنار بقیه باشیم و خوش بگذرونیم. اما واقعا بلدیم چطور ارتباط خوبی باهاشون داشته باشیم یا صرفا یه گوشه می شینیم و به حرف های دوستامون گوش میدیم.
این حقیقت رو همیشه یه گوشه ای از ذهنتون نگه دارید که ما قراره بعد از ۶-۷ سال درس خوندن تو دانشگاه وارد محیط کاری بشیم، محیط کاری که فقط از نمره شیمی یا فیزیولوژی ما رو ارزیابی نمی کنن.
تو دوره هایی که شرکت می کنیم یا توی دانشگاه، درس های زیادی می خونیم و دست آخر هم گواهی دوره یا مدرک و معدل دانشگاهمون دست آورد همه تلاشامون میشه که در واقع بهشون میگن مهارت سخت.
ولی به این دقت کردید که از یه ورودی ۱۰۰ نفری، بعضی ها به نظر موفق تر هستن، روابط گسترده تری دارن یا می تونن تو زمان سختی که مشکلی براشون پیش میاد، درست تصمیم بگیرن.
خب پس تفاوت ها چیه؟ مگه همه ما واحدهای مشترکی رو پاس نکردیم؟ تفاوت رتبه یه ورودی نهایتا وابسته به ۱۰-۲۰ تا تست کنکور بوده و از لحاظ مهارت یادگیری فرق زیادی ندارن. پس داستان از چه قراره که یکی تو کارش موفق تره و بقیه راحت تر باهاش ارتباط می گیرن؟
اینا همون افرادی هستن که میدونن مهارت های سختی که دانشگاه بهشون یاد داده رو عرضه کنن و با مهارت نرم بهش پر و بال بدن و تو محیط کار هم منعطف تر باشن.
مقابله با ربات ها!
حتما چیزای جسته گریخته ای از هوش مصنوعی و دنیای رباتیک شنیدید، هممون میدونیم که تو عصر تکنولوژی، می تونیم ربات هایی رو با برنامه سخت افزاری خودشون بسازیم که کار ها رو دقیق و همونطور که براشون برنامه ریزی شده، بدون وقفه و مرخصی رفتن انجام بدن.
ولی خب ما باید یه فرقی با ربات ها داشته باشه اونم توانایی ارتباط و تعامل با دیگران هستش، اینکه چطور می تونیم یه همکار خوب تو محیط شغلیمون باشیم یا چطور می تونیم ارتباط موثری با بیمار برقرار کنیم.
یه ربات هیچ وقت نمی تونه تمام خدمتی که پزشک، دندان پزشک و داروساز به بیمار عرضه می کنه رو ارائه بده؛ اجازه بدید با یه مثال براتون قضیه رو روشن کنم.
فرض کنید شما یه دندان پزشکید و بیماری به شما مراجعه کرده و اصرار داره که دندونش رو بکشید، یه دندان پزشک مهارت کشیدن دندون رو تو درس های تئوری و عملی دانشگاه یاد گرفته اما طرح درمانی که شما برای بیمار تعریف کردید، اینه که دندونش رو عصب کشی کنید.
خب این شما هستید که باید توانایی متقاعد کردن بیمار رو داشته باشید و بتونید به زبون خودش باهاش ارتباط بگیرید تا بتونه بهتون اعتماد کنه که شما براش مثل پدر، مادر، همسر، یا عضوی از خانوادش دلسوزش هستید و اجازه بده مهارت سختی که یاد گرفتید رو اجرا کنید؛ یعنی توانایی آمیختن مهارت سخت و نرم!
سالانه تعداد زیادی از دانشجویان علوم پزشکی از دانشگاه های مختلف فارغ التحصیل می شن. همه این فارغ التحصیلان توی دانشگاه مهارت مربوط به رشتشون رو چه مربوط به مکانیسم دارو، تشخیص بیماری یا جراحی دندون عقل باشه؛ یاد می گیرن.
اما کدوم یکی از این جمعیت کثیر، می تونن بدون عقب گرد و آزمون و خطا، بدونن کجا، کی و چطور با بیمار، منشی، تکنسین یا بقیه همکاراشون رفتار کنن.
حتما مطب دکترایی رو دیدید که شاید از دانشگاه نامبر وان با معدل X فارغ التحصیل نشدن ولی تو مطبشون جای سوزن انداختن هم نیست، خب تا حالا واستون سوال نشده که چی باعث شده انقد بیمارا به سمتشون جذب بشن؟
خب مگه همه پزشک ها سرفصل های درسیشون یکی نبوده؟ مگه دانشگاه های رتبه۱ کشور، فارغ التحصیلان توانمند تری رو تحویل جامعه پزشکی نمیدن؟
ممکنه فکر کنید که شاید خون این پزشک ها رنگی تر از بقیس! ولی نه عزیزای من خون همه ما یه رنگه، فقط اون پزشک موفق به این نتیجه رسیده که آدم های دور و بر ما احساسات دارن و میدونه که چطور با احساساتشون ارتباط برقرار کنه.
پس مهارت نرم مهارت هایی هستن که ربطی به فلان دانشگاه و فلان معدل نداره؛ مثلا مهارت گوش دادن به حرف های بیمار، تاثیرگذاری، برخورد صمیمانه، انعطاف پذیری و در کل بخوام یه جمع بندی از موفقیش داشته باشم اینه که مهارت های تعامل با دیگران رو خیلی خوب بلدن.
یه بخشی از این موفقیت و به کارگیری مهارت نرم ، ذاتی هستش و خب بعضی ها ذاتا منعطف تر، اهل برنامه ریزی و خلاق ترند یا نحوه ارتباط درست و گوش دادن رو بلدن ولی بخش زیادی از این مهارت ها، اکتسابی هستش؛ پس ما نیاز داریم رفتار خودمون رو چکش کاری کنیم و در ادامه تمرین و تمرین داشته باشیم تا این مهارت ها جزئی از شخصیتمون بشه.
ولی خب به قول قدیمیا ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست. حالا ما به جایی رسیدیم که محور اصلی ۱۲ سال مدرسه و ۶-۷ سال دانشگاه، صرفا آموزش فوت و فن انجام کار فنی تخصصمون بوده و ما توانایی مذاکره کردن با تیم های شخصیتی مختلف، فن بیان و ارتباط موثر رو یاد نگرفتیم.
ما نمیخوایم ۵-۶ سال دیگه که رفتید تو دل کار؛ تو دلتون بگید اون وقت که جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت نبود؟ ما می خوایم شما رو از مشکلات زمستون شغلی آگاه کنیم و لازمه مهارت درست رفتاری رو بهتون یادآوری کنیم که دست خالی به استقبال زمستون نرید و با خودتون آذوقه راه داشته باشید.