تصمیم برای انفجار یا عدم انفجار؟
تعداد بمبهایی که تا الان منفجر شدند چند تا بوده؟ تعداد بمب های خنثی شده چطور؟ منظور ما از بمب صبر های کرده و صبر های نکرده ماست
بیشتر ما از بمبهای منفجر شده اطلاع داریم تا بمبهایی که مثلا خنثی شدن یا به هر دلیلی منفجر نشدن.
چون همیشه توی اخبار گفتن توی فلان نقطه از دنیا یک بمب منفجر شده ولی هیچوقت نگفتن توی نقطه دیگهای از دنیا صدها بمب خنثی شده.
اما کدوم یکی مهمتر بود؟ منفجر شدن و همه گیر شدن و خرابی به بار آوردن؟ یا خنثی شدن و در خفا موندن؟
جواب همه این سوال ها یه جملهست: بمبی که منفجر نشده، برای کسی مهم نیست.
حواسمون باشه که فقط 1 بمب منفجر شده و 100 تا بمب خنثی شده… اما قراره همه از اون 1 دونه بمب حرف بزنن. همه میگن اون 1 بمب اینقدر خرابی به بار آورده ولی کسی نمیگه اون 100 تا بمب اگر منفجر میشدن، خرابی های به بار اومده چقدر میشد.
پس فقط بمبهای منفجر شده اهمیت دارند.
امروز میخواییم تصمیم گیری رو به انفجار بمب ربط بدیم، یعنی چی؟
تصمیم گرفتن یعنی منفجر شدن بمب و تصمیم نگرفتن یعنی منفجر نشدن بمب
کدوم یکی بهتره؟ منفجر شدن یا خنثی کردن؟ بله درسته که خنثی شدن بمب در نگاه اول میتونه تبعات کمتری داشته باشه اما بیایید دقیق تر و عمیقتر نگاه کنیم:
فکر کنید پشت معدنی از طلای خالص هستیم. کلی نقشه رو بررسی کردیم، کلی گشتیم، کلی راه رفتیم و از کلی مانع رد شدیم تا بالاخره این معدن رو پیدا کردیم. یک بمب رو هم آماده کردیم و گذاشتیم پشت معدن. فقط مونده یه کبریت بزنیم و اون بمب رو منفجر کنیم تا دیوار سنگی ما خراب بشه و برسیم به تنها طلای خالص.
حالا چی؟ هنوزم معتقدید که بمب رو باید خنثی کرد و این همه زحمت رو بینتیجه گذاشت؟ قطعا که نه. باید کبریت رو زد و بعد از منفجر شدن بمب برسیم به حاصل زحماتمون… حتی به قیمت خراب شدن اون دیوار سنگی.
یادتون باشه بمبی که منفجر نشده، هیچ کسی از خطر و عواقبش هم مطلع نمیشه اما اون بمب منفجر شده میتونه دنیا رو تغییر بده.
تصمیم گیری هم همینه. وقتی تصمیم نگیری هیچ اتفاقی نمیفته. همیشه گفته شده فلان تصمیم گرفته شد و پیرو اون تصمیم اتفاقهایی هم افتاد. ولی کسی از تصمیمهای نگرفته شده حرفی نزده و بولدشون نکرده.
از طرف دیگه شاید گرفتن تصمیم یک سری عواقب داشته باشه، اما بعدش تغییرات بزرگی منتظر ماست.
وقتی تصمیم میگیری برای اولین یک فست فود جدید رو امتحان کنی و ازش پیتزا بگیری، شاید در نهایت پشیمون بشی که از اونجا سفارش دادی چون پیتزای بدی خوردی. اما اگر نتونی تصمیم بگیری که پیتزا رو سفارش بدی یا نه، ممکنه گرسنه بودن عوارض بیشتری برات داشته باشه. مثلا ممکنه اونقدر فکر کنی و تصمیم نگیری و بعد ببینی چند ساعت گذشته و همه جا تعطیل شده و دیگه هیچ انتخابی نداری.
پس همیشه تصمیم گرفتن بهتره تا تصمیم نگرفتن.
تازه از طرف دیگه حتی اگر اون پیتزا به شدت بد باشه و اون چیزی نبوده باشه که میخواستی، باز هم از یه جهت دیگه میتونه خوب باشه چون تجربه شده که دیگه از اونجا سفارش ندی. اما اگر سفارش نمیدادی، هیچوقت متوجه نمیشدی که پیتزای اونجا خوبه یا بد.
پس تصمیم گرفتن نه تنها بهتر از تصمیم نگرفتنه، بلکه حتی تصمیم بد و غلط هم یک پله بالاتره از تصمیم نگرفتنه. چون میتونیم از تجربهاش استفاده کنیم.
اینکه امروز ما کجای زندگیمون ایستادیم، نتیجه تصمیم دیروز ماست. حالا باید ببینیم آیا اینجایی که هستیم درسته یا نه؟ اگر جامون درسته، پس به راهمون و گرفتن تصمیمهای جدید ادامه بدیم ولی اگر جایی که ایستادیم، اونجایی نیست که میخواستیم پس برگردیم عقب و دوباره تصمیم بگیریم.
حالا تصور کنید که دیروز هیچ تصمیمی نگرفته بودیم. اونوقت امروز معلوم نبود کجاییم. از اون بدتر اینکه نمیتونستیم تصمیم جدید بگیریم چون همه چیز مجهول بود برامون.
ما باید خودمون قهرمان زندگی خودمون باشیم. یعنی خودمون باید تصمیم بگیریم برای اینکه بمبهامون رو منفجر کنیم و دیوارهای سنگی رو خراب کنیم تا ببینیم به موفقیت رسیدیم یا بازم باید دیوارهای بیشتری رو خراب کنیم و بریم جلوتر.
شاید توی مسیر دیوارهایی باشن که بمب ما نتونه اون ها رو خراب کنه. اما یادتون باشه که ما این موضوع رو متوجه نمیشیم مگر اینکه قبلش بمبمون رو امتحان کنیم. یعنی اینکه باید در شرایط مختلف تصمیمهای مختلف رو امتحان کرده باشیم تا بدونیم کی و کجا چجوری تصمیم بگیریم و از چه روشی استفاده کنیم.
شاید توی زندگی تصمیم هایی باشه که ما رو به موفقیت و هدفمون نزدیک نکنه، اما قبلش که نمیدونیم. پس حتی اگر نتونستیم دیوارها رو خراب کنیم، نباید نگران و ناامید باشیم. بلکه باید این موضوع رو تبدیل کنیم به تجربه و ازش درس بگیریم.
سال 2012 مارک زاکربرگ تصمیم گرفت اینستاگرام رو که هیچ سود و درآمدی نداشت رو بخره، اون هم به مبلغ 1 میلیارد دلار.
با این کارش یه بمب بزرگی رو منفجر کرد که باعث شد اون زمان همه افراد دنیا این تصمیمش رو بشنون و مورد تمسخر قرار بدن که چرا این آدم این پول هنگفت رو صرف یک چیز بیارزش کرده اما مارک زاکربرگ با اعتماد به نفس و عمل گرایی روی این تصمیم خودش موند تا جایی که در سال 2019 ارزش اینستاگرام مارک زاکربرگ بیش از 100 میلیارد دلار تخمین زده شده بود و امروزه قطعا خیلی بیشتر از این مبلغ شده.
یعنی تصمیمی که بین گرفتن یا نگرفتنش صدها میلیارد دلار فاصلهست.
این یکی از تصمیم هایی بود که به شدت روی مارک زاکربرگ و البته که خیلی از آدم های دنیا تاثیر بزرگی داشت. تاریخ پر از تصمیماتی از این قبیله.
نه فقط افراد خاصی مثل مارک زاکربرگ بلکه تک تک ما میتونسیتم از این تصمیم ها بگیریم. اگر اون روز ما جای مارک زاکربرگ بودیم هم این تصمیم رو میگرفتیم یا نه؟
این شرایط تصمیم گیری فقط برای افراد خاصی نیست، همه ما به نوبه خودمون از این موقعیت داشتیم توی زندگی.
توی زندگی همه ماها یک عالمه گزینه بوده که ساده از کنارشون رد شدیم. تصمیمهایی که نگرفتیم و حالا هیچ کسی از اونها خبر نداره. حتی ممکنه خود ما هم اونها رو یادمون نیاد. تصمیم و انتخابهایی که ممکنه خیلی راحت و سریع از کنارشون گذشته باشیم و یا اصلا اونها رو ندیده باشیم؛ در صورتی که ممکن بوده تغییر بزرگی تو سرنوشت ما بوجود بیارن.
پس اینکه بتونیم این تصمیمها رو هم ببینیم خیلی مهمه. شاید لازم باشه به اون درجه از عرفان برسیم که بتونیم با چشم سوممون اون تصمیمها و گزینهها رو ببینیم.
اون تصمیمهایی که گرفته شدند، نتیجهشون رو هم دیدیم؛ حالا چه خوب و چه بد.
ولی اون تصمیمهای نگرفته شده ممکن بود خیلی مهم تر باشن. شاید ما رو به سرنوشتی بهتر دچار میکردن.
و البته که شاید هم بدتر! اما انتخاب بین 2 گزینه بهتره یا مثلا 5 گزینه؟ قطعا با برداشته شدن محدودیت ها و بیشتر شدن گزینه ها، کیفیت تصمیم گیری هم بالاتر میره و انتخاب های بهتری میتونیم داشته باشیم.
اگر تصیمیم بگیرید حرکت کنید مدام از یک نقطه موفقیت به نقطه دیگهای میرید و لذت موفقیت های بیشتری رو تجربه میکنید اما اگر تصمیم بگیرید در یک نقطه بایستید، تا ابد همونجا خواهید موند بدون اینکه نقاط موفقیت دیگه رو ببینید و ازشون لذت ببرید.
نتیجه گیری نهایی چیزی جز این نیست که باید وارد عمل شد. باید بمب ها رو منفجر کرد تا اون سمت دیوار معلوم بشه و فرصت ها خودشون رو نشون بدن. عمل کردن همیشه بهتر از ساکن موندنه و تصمیم گرفتن بهتر از تصمیم نگرفتن.
و ما باید در آینده به خودمون جواب پس بدیم. به اینکه چند تا بمب تصمیم گیری رو منفجر کردیم و چند تا رو خنثی کردیم و چندتا رو اصلا ندیدیمشون….