استراتژیهای تصمیم گیری
تک تک کارهایی که ما توی زندگی انجام میدیم نیاز به رعایت یک سری پروتکل یا الگوریتم داره. از نحوه غذا خوردن و خوابیدن که جزء ساده ترین اقدامات برای زندگی کردنه گرفته تا اقدمات پیچیده تری مثل ازدواج کردن و ما به بررسی آن ها در مقاله استراتژیهای تصمیم گیری میپردازیم
ما قبل از اینکه شروع به غذا خوردن کنیم، اول باید غذا رو آماده کنیم، بعد ملزومات دیگه غذا خوردن مثل بشقاب و لیوان و … رو آماده میکنیم و بعد دستهامون رو میشوریم و حالا شروع به خوردن غذا میکنیم.
یعنی یک تصمیم ساده مثل غذا خوردن، نیاز به کلی زمینه سازی داره چه برسه به تصمیم بزرگی مثل ازدواج یا درس خوندن و سرمایه گذاری کردن و … برای انجام هر کدوم از اینها باید فکر کنیم و تصمیم بگیریم که از چه روشی قراره اقدام کنیم.
حالا در نظر بگیرید که اقدامات مربوط به غذا خوردن رو برای خوابیدن انجام بدیم. یعنی قبل از خواب، غذا درست کنیم، بشقاب و چنگال بچینیم و بعد بخوابیم.
قطعا کاریه که نه تنها مضحکه، بلکه هیچ منفعتی هم برای ما نداره و رسما یه کار بیهودهست. پس مهمه که برای هر تصمیمی، برنامه ریزی خاصی داشته باشیم و به اصطلاح باید استراتژیهای تصمیم گیری مخصوص به همون مسئله رو بچینیم.
تصمیم گیری هم همینه. همه تصمیم ها نیاز به استراتژی دارن و این استراتژی از هر تصمیم به تصمیمی دیگه و از هر شخصی به شخص دیگه متفاوته.
زمانی که میخواستید برای دانشگاه انتخاب رشته کنید رو یادتون بیاد؟
چجوری تصمیم گرفتید؟ از چه روشی استفاده کردید؟ کل اعضای خانواده و فامیل جمع شدند و طوفان فکری راه انداختید؟ و یا فقط با چند نفر مشورت کردید و در آخر خودتون تصمیم نهایی رو گرفتید؟
برای راه اندازی یه کسب و کار چطور؟ ترجیحتون چیه؟ خودتون به تنهایی تصمیم میگیرید و فقط نظر خودتون رو معیار قرار میدید؟ یا اینکه با اعضای گروهتون مشورت میکنید و نظر مشتریهای بالفعل و حتی بالقوهتون رو هم میسنجید؟
همیشه گفتن هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد… ربطش به تصمیم گیری اینه که تصمیم گیری هم استراتژی های خودش رو داره و هرجا باید از روش مختص به خودش استفاده کرد.
کسی که میخواد انتخاب رشته کنه، اگر نظر ۱۰ نفر رو بپرسه به شدت گیج و گمراه میشه و برعکس؛ کسی که یه استارتآپی رو راه انداخته باید دهها و صدها فکر و ایده مختلف رو بررسی کنه و از اونها ایده بگیره. چون هرچی ایدههای بیشتری رو بررسی کنه، تصمیم های بهتری هم میگیره.
ما باید با استراتژیهای تصمیم گیری آشنا باشیم تا بدونیم کی گروهی تصمیم بگیریم و کی بصورت انفرادی. چون همونطوری که تو مثال های بالا گفتیم، هرکدوم مزایا و معایبی دارند که اگر چنانچه هرکدوم در جای خودشون استفاده بشه، یعنی فقط داریم از مزایاش استفاده میکنیم.
تصمیم گیری گروهی و فردی فقط یک نمونه از استراتژیهای تصمیم گیری است. ما سبک های مختلف تصمیم گیری داریم که اگر اونها رو بشناسیم میدونیم که کجا از چه روشی استفاده کنیم.
برنامه استراتژیک به معنای برنامه راهبردیست و همونطور که از اسمش هم پیداست، برنامه ایه که قراره ما رو راه ببره. پیرو همین تعریف، استراتژیهای تصمیم گیری هم مسیریه که قراره انتخابش کنیم تا ما رو به هدفمون برسونه. پس چه بهتر که با انواع این استراتژی و سبک ها آشنا باشیم تا بهتر حرکت کنیم.
و از طرفی دیگه در واقع این استراتژی ماست که عامل شکست یا موفقیت ما رو تعیین میکنه. استراتژی درست نتایج درستی خواهد داشت و متعاقبا استراتژی غلط هم نتایج غلطی داره.
کتاب ذهن تقابلپذیر به نوشته اسکات فیتزجرالد به این موضوع پرداخته که ما نباید حین تصمیم گیری از روش خطی و یا روش “این یا آن” استفاده کنیم. بلکه ما باید یک موضوع رو از جوانب مختلفی بررسی کنیم.
یعنی بهتره که ما با سبک های تصمیم گیری آشنا باشیم تا همیشه و فقط از یک روش پیروی نکنیم و بتونیم مسائل رو کنار همدیگه بچینیم. درواقع باید بدونیم که کی و چجوری از استراتژی های مختلف تصمیم گیری استفاده کنیم.
این بار تصمیم گیری منطقی و احساسی رو در نظر بگیرید: فکر کنید به یک گالری نقاشی رفتید برای خریدن یک تابلوی برای اتاقتون.
بعد از اینکه همه تابلوها رو نگاه کردید، بین دوتا تابلو مردد میشید. با این فرض که هر دوی اونها قیمت تقریبا یکسان و نزدیک به هم دارند، در نهایت اون تابلویی رو انتخاب میکنید که بیشتر از اون خوشتون میاد و درواقع با استفاده از احساس یا سیستم ۱ تصمیم نهایی رو میگیرید.
اما زمانی که قراره برای یک پول کلان سرمایه گذاری کنید و اگر بین صنعت دارو و یا هنر مردد شدید، معمولا به این نگاه نمیکنید که علاقه شخصی شما توی کدوم یکی بیشتره و اینجاست که منطقتون بهتون میگه اون صنعتی رو انتخاب کنید که ممکنه سود بیشتری براتون داشته باشه.
حالا تصور کنید که اینجوری نباشه و شما شناختی نسبت به سیستم ۱ و ۲ نداشته باشید و این موضوع رو معیار قرار ندید که توی این شرایط باید از تفکر احساسی استفاده کنید و کاری که میکنید این باشه که برای خرید اون تابلو، از منطقتون استفاده کنید.
احتمالا تابلویی میخرید که ۱۰۰درصد ازش راضی نیستید چون اختلاف قیمت کمی با اون یکی تابلو داشت و شما فقط منطق قضیه رو از دید خودتون نگاه کردید و از اون طرف برای موضوع سرمایه گذاری که نیاز به تفکر منطقی داره، از تفکر احساسیتون کمک میگیرید و پولتون رو برای خریدن میلیاردها کوزه گلی طراحی شده هزینه کردید چون عاشق هنرید در حالی که کسی اون کوزه ها رو دوست نداره و نمیخره و شما متحمل ضرر زیادی شدید.
پس باز هم بهمون ثابت میشه که شناخت استراتژی های تصمیم گیری میتونه در گرفتن تصمیم درست یا غلط تاثیر مستقیم بذاره.
برای تک تک سبکهای تصمیم گیری میتونیم همچین مثال هایی بزنیم تا چرایی استفاده از تک تک این روش های برای هر تصمیم بهمون ثابت بشه.
آشنایی با سبک و استراتژیهای تصمیم گیری در هر مرحلهای که هستیم به کمک ما میاد. چه تصمیم هایی که در زندگی شخصی خودمون میگیریم و چه تصمیم هایی که در سازمانمون به عنوان یکی از اعضا و یا مدیریت مجموعهمون میگیریم.
تصمیم گیری به عنوان یکی از مهارت های مهم زندگی شمرده میشه. پس خوبه که که یادمون باشه دانش و اطلاعات دو رکن اساسی در تصمیم گیری هستند. هرچقدر اطلاعات ما از یک موضوع تصمیم گیری بیشتر باشه، میتونیم به نتایج موفقیت آمیزتری برسیم و برعکس. تصمیم گیری بدون داشتن اطلاعات مثل شنا کردن توی اقیانوس میمونه در حالی که شنا بلد نیستیم.
از طرفی توانایی افراد در خصوص اخذ تصمیم هم متفاوته. بعضی از افراد ممکنه در تصمیم گیری های ساده بهتر عمل کنند و بعضی دیگر در گرفتن تصمیم های پیچیده. بنابراین بسیاری از ما علاقمند به تقویت این مهارت مهم در زندگی خودمون هستیم.
نکته قابل توجه در مورد انواع روش های تصمیم گیریه و تفاوت هایی که بین اونها وجود داره. هر کدوم از روش های تصمیم گیری چالش و ویژگی های مختص به خودشون رو دارن و یک روش ممکنه توی یک موقعیت خاص بهترین جواب رو بده اما همون روش تو یه شرایط دیگه عواقب به شدت بدی به دنبال داشته باشه.
در کسب و کارها اکثر روش های تصمیم گیری مورد استفاده قرار میگیرند ولی زمان و موقعیت استفاده از این روشها متفاوته. اینکه چه زمانی و در چه موقعیتی از چه روش تصمیم گیری استفاده بشه، به شناخت کامل شرایط، شناخت روش های تصمیم گیری و مهارت افراد بستگی داره.
با توجه به این شرایط، این موضوع هم حائز اهمیته که استفاده از الگوها و مدلهای تصمیم گیری اقتضایی هستند. یعنی الگویی وجود نداره که در تمامی شرایط کاربرد داشته باشه، بلکه بسته به نوع مسئله و مشکلی که به وجود اومده و اینکه هدف از تصمیم گیری چیه، باید مدل مناسبی برای تصمیممون انتخاب کنیم.