در ابتدا مقاله انواع سطوح تصمیم گیری شما پزشكی رو تصور کنید که توی بخش داخلی یک بیمارستان در حال ویزیت کردن بیماراش هست که یهو یکی از پرسنل بخش اداری بیمارستان وارد اتاق میشه و در مورد نحوه ادامه درمان یه نظری رو ارائه میده. فارغ از این که آیا این شخص چیزی از علم پزشکی و طبابت میدونه یا نه،
تعجب همه برانگیخته میشه که اصلا این شخص چه حقی داره که دخالت کنه و در مورد درمان این شخص نظر بده و تصمیم بگیره. و حتی ممکنه برخورد ناخوشایندی با این شخص باشه.
این مثالی بود از شخصی که تو حوزه خودش فعالیت نکرده و کار اشتباهی رو انجام میده و درجایی، تصمیمی رو میگیره که نباید میگرفت.
اما از اون طرف هم همه ما تقریبا میدونیم که مشکلاتمون رو از چه طریقی باید حل کنیم و از چه راهی وارد بشیم.
مثلا وقتی روی یکی از لباسهامون سس قرمز بریزه و بدونیم که خودمون از پس پاک کردن اون لکه برنمیاییم، اون لباس رو به یه کفاشی نمیبریم که برامون بشوره بلکه به یه خشکشویی مراجعه میکنیم و از فردی که در این زمینه تخصص داره میخواییم که کمکمون کنه.
یا مثلا وقتی نیاز به یک معلم خصوصی داریم که باهامون زبان انگلیسی کار کنه، احتمالا از شخصی که پروفسورای ریاضی داره کمک نمیگیریم. چون حتی با این فرض که اون پروفسور ممکنه تسلط کاملی به زبان انگلیسی داشته باشه، باز هم ممکنه بیان خوبی نداشته باشه و نتونه علمش رو به ما منتقل کنه؛ پس بهترین کار کمک گرفتن از یک معلم زبان انگلیسیه.
یک فضاپیما که پیشرفتهترین تکنولوژی رو داره و فرضا هم که بتونه با سرعت نور حرکت کنه، دلیل نمیشه که به عنوان یک زیردریایی هم درست عمل کنه و مثلا بتونه توی عمق 10000 متری و با فشار تقریبی 1000 پاسکال به خوبی دووم بیاره.
توی جهان به این بزرگی یک عالمه مثال هست از نحوه قرار گیری هرچیزی سر جای خودش.
اما ربط این داستان ها به مدیریت و تصمیم گیری چیه؟
هر مدیری که مدیریت یک سازمان رو بر عهده داره، چندین تصمیم باید طی روز بگیرد! از اونجایی که همیشه گفتیم اساس کار مدیریت تصمیم گیریه، پس این موضوع خیلی حائز اهمیته که مدیران بتونن درست تصمیم بگیرن و ما در مقاله انواع سطوح تصمیم گیری قصد داریم شما را تا جای ممکن همراهی کنیم
از طرف دیگه سازمانها با توجه به نوع فعالیت و اندازهشون، ممکنه از یک تا دهها مدیر داشته باشن و از طرفی دیگر روال کار قطعا به این صورت نخواهد بود که همه وظایف تصمیم گیری فقط و فقط بر عهده 1 نفر و اون هم مدیر عالی سازمان باشه.
بلکه مدیران عالی باید با توجه به توانایی افراد، به اونها این اختیار رو بدن تا اونها هم بتونن تصمیم گیری کنند و به این طریق از بار وظایف مدیران عالی کم بشه و از طرف دیگه، با این اقدام احتمال خطاهای تصمیم گیری رو هم کاهش میدن.
در سازمانها وقتی از بالا به سمت پایین حرکت میکنیم، تعداد مدیران افزایش و قدرت اونها کاهش پیدا میکنه. یعنی در بالای سازمان فقط 1 مدیر ارشد هست که بیشترین قدرت رو داره و هرچی به پایین سازمان نزدیک تر میشیم تعداد مدیران بیشتر میشه در حالی که اونها از قدرت کمتری در مسائلی از جمله تصمیم گیری برخوردار هستند.
به بیانی دیگه درسته که تصمیم گیری در راس سازمان فقط به عهده یک نفره اما چون اون یک نفر از قدرت بالایی برخورداره، پس تصمیم هاش اهمیت زیادی داره و از طرف دیگه درسته مدیرانی که در پایین ترین سطح قرار دارند، از قدرت کم تری برخوردارند، اما تصمیمات اشتباه طی بازه زمانی هم میتونه عواقبی بیشتر هم و تاثیرگذارتری داشته باشه.
اما استفاده از تکنیک و سبک های تصمیم گیری کار رو راحت تر کرده به این صورت که 3 تا سطح برای اون در نظر گرفته شده که درک این سطوح و یادگیری نوع تصمیم گیری به افراد در پذیرش، رشد و تصمیم گیری بهتر کمک میکنه. که این سطوح عبارتند از:
1- تصمیمات استراتژیک.
این نوع تصمیم گیری مخصوص مدیران عالی سازمان هست که درواقع بالاترین قدرت رو در سازمان دارن. تصمیمات استراتژیک در رابطه با اون تصمیماتیه که اثرات بلند مدت دارد و طی این فرآیند،
مدیر عالی ممکنه خودش به تنهایی تصمیم نهایی رو بگیره و یا به صورت گروهی این اتفاق بیفته. همچنین از دیگر ویژگی های تصمیم های موجود در این سبک، پیچیدگی زیاد و غیر ساختارمند بودن این تصمیم هاست.
همونطور که گفتیم تصمیم های استراتژیک اثرات بلند مدتی دارند و نتیجه اونها ممکنه در دراز مدت معلوم بشه. این سبک تصمیم گیری نیازمند تخصیص جدی منابع هستند. مثلا تصور کنید که شما در دوره راهنمایی تصمیم گرفته بودید که برای دانشگاه رشته پزشکی رو انتخاب کنید.
نتیجه این تصمیم علاوه بر اینکه طی چندین سال مشخص خواهد شد، لازمه که شما منابعی از جمله زمان، هزینه کردن برای کتب بیشتر و شاید برای شرکت در کلاس های بیشتر و همچنین منابع دیگری رو برای عملی کردن اون تصمیم هزینه کنید.
پس با توجه به این نکات، تصمیم شما مبنی بر قبول شدن در رشته پزشکی، در دوران راهنمایی، یک تصمیم استراتژیک بود. این سبک در سازمان های دیگه هم به همین صورته. مثل شرکتی که یکی از برنامه های بلند مدتش، گسترش شرکت و تاسیس دفاتر جدید در سایر نقاط شهر و یا استان های دیگه باشه.
(البته بلندمدت بودن تصمیمات استراتژیک، لزوما به معنی گذشت چند سال نیست. بلکه در اینجا منظور از بلند مدت بالای یک سال است و متعاقبا زیر 1 سال هم کوتاه مدت حساب میشه.)
2- تصمیمات کنترلی.
در این سبک از تصمیم گیری، تصمیمات توسط مدیران میانی در جهت هماهنگی بین کنترل عملکرد مدیران اجرایی یا عملیاتی صورت می گیره. مثلا مدیر عاملی که تصمیمش راه اندازی یک شعبه جدیده، این کار رو باید از طریق هماهنگی مدیران سطح پایین تر؛ یعنی مدیران میانی انجام بده. تصمیمات کنترلی در واقع تصمیم و اقداماتی هستند که به ما در رسیدن به تصمیمات استراتژیک کمک میکنند.
مثلا زمانی که شما تصمیم گرفتید رشته پزشکی رو انتخاب کنید، تصمیم شما مبنی بر شرکت کردن در کلاس کنکور، یک تصمیم کنترلی حساب میشه که باعث میشه به هدف و تصمیم اصلیتون برسید. این نوع تصمیم گیری از طریق معیارهایی مثل استانداردهای سازمان و یا بودجه ای که دارند سنجیده میشه. همچنین اطلاعات این تصمیمات از طریق درون سازمان (و یا خود شخص شما) است و کوتاه مدت هم هستند.
3- تصمیمات اجرایی یا عملیاتی.
که در آن مدیران اجرایی و عملیاتی (پایین تر سطح مدیران یک سازمان) برای برطرف کردن مشکلات روزمره انجام میدن و تعیین وظایف روزانه شامل این سبک از تصمیم گیریه. در واقع همون کارهایی هستند که به صورت روزانه انجام میشن. مثلا اینکه شما باید چند ساعت در روز درس بخونید تا بتونید توی رشته پزشکی قبول بشید.
این 3 سطح تصمیم گیری نه تنها برای مدیران، بلکه همونطور که در مثال انتخاب رشته پزشکی دیدید هم در تمام تصمیم های ما دخیل هستند.
هرچند که تصمیمگیری در جایگاه مدیریت اغلب تصمیمات پیچیدهای رو شامل میشه که معمولا طیف وسیعی از گزینهها و نتایج نامشخصی داره. اما تک تک ما و مخصوصا مدیران، هنگام تصمیمگیری باید دربارهی گزینههای مختلف و نتایج نامشخص، اطلاعات لازم رو جمعآوری کنیم. این کار افراد رو وادار میکنه تا به همه جوانب تصمیم هاشون فکر کنند.
همچنین، لازمه یادآوری کنیم که تصمیمگیری در هیچ جایگاهی به هیچوجه مثل شرکت کردن تو یک آزمون چندگزینهای نیست که فقط یکی از گزینه ها درست و بقیه غلط باشه. یعنی در آزمونهای چندگزینهای فقط یک پاسخ درست وجود داره اما در تصمیمگیری این اتفاق معمولا بهندرت میفته که فقط یک تصمیم وجود داشته باشه.
گاهی اوقات هم ما چندین گزینه را انتخاب میکنیم و مشخص نیست که بهترین گزینه کدوم یکی هست و گاهی هم گزینههای نامناسبی وجود دارند و هدف ما فقط اینه که آسیب و ضرر رو به حداقل برسونیم